2777
2789
عنوان

وزن جنین

| مشاهده متن کامل بحث + 614 بازدید | 67 پست
عزیزم‌ماشالله به جونش چقد نازه ان شالله همیشه سلامت و موفق باشه😘😘😘😘😘😘 دوست دارم یه پسر برای شو ...

الهام جون روعکس پسرم گزارش پست نامناسبوبزن شایدبرش دارن

این ادرس تاپیکته کپیش کن برای تاپیک نی نی یار بفرست بگو حذفش کنن 

وای الهام جون تیکرت چی میگه فقط۳روزدیگه الان توهفته ۴۰هستی من ذوقم بیشترازتوه چقدراسترستودارم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وای الهام جون تیکرت چی میگه فقط۳روزدیگه الان توهفته ۴۰هستی من ذوقم بیشترازتوه چقدراسترستودارم

اره عزیزم تو هفته ۴۰ هستم خودمم خیلی استرس گرفتم از این ور خوشحالم دخترم رو ببینم و بغلش کنم😘

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
اره عزیزم تو هفته ۴۰ هستم خودمم خیلی استرس گرفتم از این ور خوشحالم دخترم رو ببینم و بغلش کنم😘

ایول عکسوبرداشتن من شب داشتم توخواب پسرمومیدیدم خیلی کوچولوبودهمش بچه کوچیک میبینم😣😣😣😣😣😣

ایول عکسوبرداشتن من شب داشتم توخواب پسرمومیدیدم خیلی کوچولوبودهمش بچه کوچیک میبینم😣😣😣😣😣😣

خدا رو شکر گزارش زدم گفتم بنده خدا عکس گذاشته حالا دوست نداره کسی شناسایی کنه پشیمون شده

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
ایول عکسوبرداشتن من شب داشتم توخواب پسرمومیدیدم خیلی کوچولوبودهمش بچه کوچیک میبینم😣😣😣😣😣😣

از بس اینجوری فکر میکنی وزن بچه ماله ماههای اخره خودمم باورم نمیشه سونو گفت شده ۳ کیلو بد به دلت راه نده هنوز خیلی وقت داری تا میتونی استراحت کن اما میدونم با بچه سخته کسی نمیاد کمکت؟ مامانی کسی؟

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
از بس اینجوری فکر میکنی وزن بچه ماله ماههای اخره خودمم باورم نمیشه سونو گفت شده ۳ کیلو بد به دلت راه ...

خداروشکرعزیزم فقط استرسه که به آدم میدن کی رفتی سونووای فقط ۲روزدیگه خداروشکرتاالان مونده تودلت کرشدمیکنه خداکنه نیکان منم تا۳۹بمونه تودلم نه باباچه کمکی خودمم وسواسم هرروزبشوروبساب ولی خوب شوهرم زودمیادخونه غروب تاشب بااونه ازپوشک گرفتمش آنقدرراحت شدم

از بس اینجوری فکر میکنی وزن بچه ماله ماههای اخره خودمم باورم نمیشه سونو گفت شده ۳ کیلو بد به دلت راه ...

دیروزجواب آزگرفنم قندم خوبه ولی تیروئیدم اصلاتغییری نکرده تو۳ماه فکرکنم بخاطرهمونه رشدکمش تومکمل امگا۳هم میخوری

دیروزجواب آزگرفنم قندم خوبه ولی تیروئیدم اصلاتغییری نکرده تو۳ماه فکرکنم بخاطرهمونه رشدکمش تومکمل امگ ...

مگه تیروئیدت چنده؟ 

دنیای عجیبی شده است. برای دروغ هایمان خدا را قسم می خوریم و به حرف راست ک می رسیم می شود جان تو . . .
سلام گلم ماشالله خوب بوده مال من هفته۲۹ ۱۲۰۰بودهفته چندبدنیااومددخملیت

مرسي گلم

٣٨ هفته و سه روز بدنيا اومد

نگران نباشيد بالاي سه كيلو بدنيا مياد بچه شما هم

من ماهاي آخر روزي ٤تا بستني ميخوردم البته اگه ديابت ندارين بخورين


به منم سونو گفت ریزه . الانم یازده روزه زایمان کردم همونقد بود که سونو گفت.  وزنش ۲۴۰۰ هست.

الانم زردی گرفته پنج روزه تو دستگاه خوابیده. ولی از الان به تغذیه اتون برسین بچه ریز نمیشه. من دیابت داشتم خیلی رعایت کردم بچه ام ریز شد

یاد خدا آرام کننده دلها
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792