همين الان چي تو دلتونه كه دوست دارين به همسرتون بگين،اما نمي گين؟
هیچی
گرسنمه
بچه م نميزاره غذا بخورم
خیلللللی دلم براش تنگه
خدایا من دلم میخواد تو خونه خودم با بچم بازی کنم
خیلی چیزا ولی هیچی نمیگم ..همون توی دلم بمونه بهتره
ازش متنفرم چون ادم بشو نیست هر چقدر هم محبت کنم فکرمیکنه وظیفه منه دگه بش محبتم نمیکنم من خیلی میخوام اون خوب باشه میخوام دوستش داشته باشم ولی خودش نمیزاره نمیزاره
همسر كه ندارم
جداشدم
اما چندوقته ي غمي ي مشكلي رو دلم سنگيني ميكنه اينجا ميترسم بگم چون مسعله خاصه بعضيا تاپيك به بيراهه ميبرن
تو دنياي واقعي هم به كسي نگفتم و تنهايي دارم باهاش دست و پنجه نرم ميكنم
فقط از خدا ميخام تنهام نزاره و توان شو بهم بده تا آخرش برم و حقمو بگيرم
دلم از خانواده شوهرم مخصوصا مادرشوهر گرفته ک همش تحقیرم میکنن اذیتم میکنن خدایا بیار توراه دختراش
حوصله شوندارم،میدونی بعداززایمان خانواده ی شوهرم اذیتم کردن دیدن بچه م نیومدن،الانم میریم خونه شون خواهرشوهرم ازاتاق درنمیادبیرون یعنی ازمن متنفره ونمیخادمنوببینه،مادرشوهرم بچه موبرمیداره میذاره داخل اتاق،این موضوع سوهانه روحم شده همش باخودم فک میکردم اون بچه نه ماه داخل شکم من بوده من واسش ازجونم مایه گذاشتم کسی که چشم دیدن منونداره بچه مم نبینه،شوهرم خودش میدونی من ازاین موضوع ناراحتم ولی برو ی خودش نمیاره
کم کم دارم ازشوهرمم متنفرمیشم
خدالعنتشون کنه خداکنه هرچی اشکمو در اوردن خدا اشکشونو در بیاره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
