عموی من یه شکست مالی خیلی بد خورد.اونم زمانی که همه هم صنفاش داشتن پول پارو میکردن.جوری شد که به نون شبش محتاج شد.ولی همش میگفت به مو میرسه ولی پاره نمیشه.خلاصه اینکه حتی یه مدت از ترس طلبکارا خودش و خانوادش آواره شهرا شدن.ولی بعد از چند سال تونستن برگردن و کم کم قرض مردم رو پس بدن و از سال ۹۰ تا حالا که کمتر کسی پیشرفت داشته تو کارش،اونا چندتا خونه و مغازه و حتی ماشینای شاسی بلند خریدن.وصعشون الان توپه توپه.ظرف همین ۵-۶ سال!