وقتی اومدن خواستگاریم گفتن یه زمین توبهترین نقطه ی شهرداران که برای خودش و برادرشه.برادرش اونموقع طبقه بالای خونه ی پدرومادرشون بودن و حسابی حمایت میشدن.بعدازعقدمون چندباربیکارشدوهربارمن وخانوادم براش کارپیداکردیم خیییلی مهربونه دست ودلبازه ولی بیخیاله وخونسرد.بعدازازدواجمون یکسال باخانوادش زندگی کردم بعد هم رفتیم خونه اجاره اسفندفهمیدم که زمینودادن داداشش وقراره به همسرمن پول بدن