من با شوهرم مشکلات ریز و درشت داریم که توی همه زندگی ها هست
3 سال عقد بودیم و الان 9ماهه که خونه خودمم
اخیرا متوجه خیانتش شدم که با خانم برادرم رابطه تلفنی و چت داشتن
بعد اون قضیه من گفتم فقط طلاق و خانوادمم حمایتم کردن
اما شوهرم و خانوادش کلا خواهش و عذرخواهی کردن تا اینکه قرار شد حق طلاق تا 5سال بهم بده که اگه دوباره اینکار کرد یا من زندگیمو نخواستم بدون حضور اون بتونم جدابشم و تمام حق و حقوقمو بگیرم گرچه این کارش هیچوقت از قلبم پاک نمیشه
منم قبول کردم و بهش فرصت دادم
البته قبل عروسی توی دوران عقد بارها دیده بودم به زنای دیگه توجه میکنه یا پیگیر کاراشون و همیشه هم باهاش بحث داشتم و بهش گوشزد میکردم که کاراش اشتباهه
اما مامانم بخاطر اخلاقای بد شوهرم و همین اتفاقات همچنان میگه خوب فکر کن و الکی پای این مرد نمون و به فکر جوونیت باش
شوهرم کلا ادم خیلی با احساسیه و همین باعث شد زن برادرم باهاش وارد رابطه بشه
مثلا الان که میاد خونه تا وقتی میره سرکار یه سره قربون صدقم میره و پیشمه
از لحاظ رابطه جنسی اوکی هستیم حتی بعضی وقتا خستم میکنه
اکثرا حرف منو به خانوادش ترجیح میده
درامد کل ماه دست منه و من برنامه ریزی میکنم
اما خیلی حساسه حتی روی یه رفتار کوچیک یا حرف الکی بهم میریزه و دعوا رو کش میده
خیلی به حاشیه های زندگی بها میده
اگه من با مثلا داداشش چندبار بخندم میگه خرابی و خودتو جمع کن ولی خودش با هرکسی میخواد میگه میخنده و میگه من مردم
به زنای دیگه توجه میکنه(پوشش.رفتار.ظاهر.اخلاق)
و گهگاهی میزنه تو سر من
دوست نداره کار کنم و مستقل باشم چون میگه بعد منو ادم حساب نمیکنی چون میدونه تو هر کاری موفقم
قبلا بیشتر واسم خرج میکرد اما الان بخاطر یه مانتو بارها بهش اصرار کردم و بهونه اورده که ندارم
اما تا گفتم میوه میخوام و معدم میدرده رفت کلی میوه و ... خرید
این از شرایط کلی ما
اما من ادمی هستم که از زمان مدرسه مستقل بودم و بعد گرفتن دیپلم وارد بازار کار شدم و خانوادم همه جوره پشتم بودن و تمام درامدم پس انداز بود و تمام مخارجم رو پدرم میداد
ادمی که همیشه خودم واسه خودم تصمیم میگرفتمو بقیه فقط نظر میدادن واسم
اهل درس و دانشگاه و روابط اجتماعی
اینکه کار کنم و موفق باشم بیشترین انرژی بهم میده
از تمام این خواسته هام وقت ازدواج گذشتم و شدم یه زن خانه دار معمولی
سختم بود ولی مشکلی نبود میگفتم زندگیم واجب تره اما الان با این اتفاقات فکر میکنم کوتاه اومدن بی فایدس
راستش خسته شدم
دوست دارم جدا بشم یه خونه جدا بگیرم برم سرکار بعد از ظهر ها برم باشگاه طی روز کتاب بخونم با خانوادم باشم و ارامش داشته باشم و سرکوفت و اخم تخم هیچ بشری بهم فشار نیاره
ولی میترسم که احساساتی تصمیم بگیرم که بعدا پشیمون بشم و راه برگشت نباشه
لطفا کمکم کنید از شرایط بعد طلاق بهم بگید
ممنون