این مسأله اونقدری بزرگ نیست که بخوای بخاطرش افسردگی بگیری
باور کن
به زندگیت برگرد,مثل همیشه,گاهی یه تاول اونجا سر میزنه که باید مداوا شه نگران آینده نباش
باور کن که اصلأ اونقدرا مهم نیست
من شوهرمو از قبل هم بیشتر دوست دارم چون با شعوره تو این قضیه خیلی کمکم کرد و بیشتر بخاطر عذاب وجدانی که داشت سعی میکرد به هر دری بزنه که راه مداوای قطعیشو پیدا کنه
که متأسفانه فهمیدیم فقط یه جا تو دنیاست که درمان قطعی میکنن که اونم امکانش واسه ما فراهم نشد که بریم
هر چند من الان دیگه حتی بهش فکرم نمیکنم