خالم اینا از شهرستان ااومدن خونمون چون ک پسرش رو دیر ب دیر میبینم اونوقت جلوش موذب بودم موقع پهن کردن سفره ظرف خورشت دستم بود منو پسر خالم چشم تو چشم شدیم هول کردم ظرف خورشت از دستم افتاد همه جا روغنی و خورشتی شد از خجالت آب شدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه بار رفته بودم خونه ی دوست مامانم مهمونی،پرتغال اورد تعارف کرد منم برداشتم پوست کندم بعدش انگشت شصتمو کردم توش تا از هم بازش کنم اصلا حواسم نبود نباید این کارو اینجا جلوی اینا انجام بدم ابش پاشید تا دومتر رفت بالا تازه بعدش تعارفم کردم بهشون البته بچه بودما
حدود ۲۴ سال پیش وقتی حدودا ۱۴ یا ۱۵ ساله بودم با خانواده خودم و به همراه خانوده یکی از همکاران پدرم برای عید رفتیم خوزستان، اون زمان پاترول خیلی مهم بود و ماشین دوست پدرم پاترول بود و کولر داشت و خیلیییی مهم بود ، خلاصه ما بچه ها هی توی این ۲ تا ماشین ( ماشین پدرم و همکارش) جابه جا میشدیم. خلاصه من و برادرم توی ماشین اونا بودیم با یه پسرشون که ۴ یا ۵ سال از من بزگتر بود، برادرم وسط نشسته بود و من و اون پسره این طرف اون طرفش، زیر باد کولر ماشین داشتیم از مسیر لذت میبردیم، دستم خسته شده بود و گذاشتمش بالای صندلی، دست داداشم هم اون بالا بود و منم شروع کردم به ماساژ دادن دستش چون دستش درد میکرد، بعد از حدود ۲۰ دقیقه روم رو کردم اون وری و دیدم که پسر دوست بابام نیشش تا بنا گوشش بازه، نگو در تمام این مدت داشتم اونو می مالیدم🤣🤣🤣🤣🤣 از خجالت میخواستم بپرم توی کارون...
خونه خالم بودم ی کابینت بزرگ دارن پر پارچ و لیوانه اومدم دولا بشم پارچ بردارم از دستم افتاد خورد ب دوتا از پارچا یهو از اول کابینت تا ته کابینت پارچ و لیوانا مصه دومینو خوردن بهم شکستن😐