2777
2789
عنوان

كيا اينجورين

57 بازدید | 9 پست

بعد از زايمانم الان ٧ ماه گذشته كلا ي كمال گرايي مطلق نسبت ب بچه ام پيدا كردم لباسش تميز باشه غذاش سر ساعت باشه ي لباس رو دوبار تو مهموني نپوشه مدام فكرم و كارم اين شده ي كم خستم هيچي خوشحالم نميكنه عاشق خريد بودم و بيرون رفتن الان از خونه به خاطر بچه و سختيش در نميام خسته شدم ي راهكار بهم بگين همش هركي ميگه بيا بريم بيرون مسافرت ميگم بزار بچه بزرگ شه 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

[QUOTE=63319432]منم اينجوريم ديگه خسته شدم[/QUO

خودت اینجور میخوای.من ک بعد از زایمان آمدم خانه خودم هر شبم هم با بچه و نی نی تو پتو پیچیده شده چون دی ماه بود با شو شو بیرون بودیم همه چیزیش هم رو برنامه بود. اینجور شوهرت هم خسته میشه.اول بارداری بعد بچه داری گناه داره

دقیقاااا مث منی باعث میشه از بچه زده بشم وای ک حس میکنم پامو بستن دست تنهام هستم

واقعا خسته شدم احساس ميكنم افتادم تو ي سيكل پيري ورحماقت دارم از جونم مايه ميزارم خدايي ناشكري نميكنم ولي انگار دارم وسواس هم پيدا ميكنم نسبت ب بچه كاراي خونه خودم تو كارم 

واقعا خسته شدم احساس ميكنم افتادم تو ي سيكل پيري ورحماقت دارم از جونم مايه ميزارم خدايي ناشكري نميكن ...

بخدا منم همینجورم تازه دخترم بد غذاس حس میکنم هرروز پیر میشم واقعا دوس دارم راحت بزنم بیرون نمیشه کلا

گفت خاکستر به آتش:تورا می بخشم...ولی.....تبر را نه!!!
ای وای اینجور نگین  من امیدم اینه بعداز این استراحت مطلق بارداری نی نی اومد انشاالله دیکه تلاف ...

عزيزم بستگي به روحيت داره هركس ي طور فكر ميكنه من از ترس سختي بيرون رفتن با بچه و فكر اين ك آي مريض نشه آي فلان نشه خونه نشين شدم  ي چندباري رفتم ولي واقعا خسته شدم خوش ك نميگذره ظهر مار ادم ميشه 

عزيزم بستگي به روحيت داره هركس ي طور فكر ميكنه من از ترس سختي بيرون رفتن با بچه و فكر اين ك آي مريض ...

چی بگم والا 

ولی میدونم من ی دوست خونوادگی داریم از وقتی بچش ۲۵ روزش  شد تازه تو ابان  دنیا اومد ک هوا سرده باهم بیرون و رستورلنو اینجور جاها میرفتیم اولین مسافرت بچشم درست ۷ ماهش بود باهم رفتیم و خدایی خوش گذشت اصلا خودشو اسیر بچه نکرد البته شایدم من واقعا بچه نداشتم و کمکش میکردم 

ولی من عقدی بودم خیلی ناراحت بودم با بچه بریم مسافرت به شوهرم میگفتم نمیتونیم خوش بگذرونیم ولی خدایی خیلیی مسافرت خوبی بود چ الان ک ۲ سالو خورده ایشه و چندین بااار بعدشم مسافرتو بیرون رفتیم 

من اونو ک دیدم گفتم انشاالله منم میتونم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز