سلام
من خیلی داغونم، هر کلمه رو دارم با قطره های اشکم مینویسم.
بعد از 18 ماه انتظاری که هر لحظه اش بادرد و عذاب گذشت، بعد از دردای زیادی که به خاطر سقط پارسالم کشیدم، تو همون ماهی که بچم پر کشید، خدا بهم دوباره بچه داد ولی خوشحالی من به دو هفته هم نکشید، این یکی بچمم باز پر کشید.
از پیش دکترم میام تو سونو دیدم که دیگه بچم تو شکمم نیست، دیگه حتی ساک کوچولوشم تو رحمم نبود.
یاد این میفتم که باز اون دردای لعنتی رو باید تحمل کنم دلم میخواد بمیرم
وقتی من هرلحظم با اشک و دعا و زحر میگذشت دوروبریام راحت باردار میشدنو بچه هاشون میومدن تو بغلشون ولی من هنوز تو حسرت دیدن دستای کوچولوشم😭😭😭
خدایا این حقم نبود
خدایا این چه حکمتیه که برای من درد میخواد و برای بقیه خوشحالی😔😔
خیلی خستم
خیلی تنهام
دیگه حتی قلبمم حس نمیکنم😭😭😭