من جدا شدم از همسرم ولی تا حالا به کسی توی فامیل توضیح ندادم علتشو ، دوس ندارم کسی بدونه من چطور زندگی داشتم، چون ظاهر زندگیم خیلی خوب بود ، حالا طایفه ی مامانم یکم بیشعورن دختر داییم یا زندایی مامانم هر وقت منو میبینه میگه وا چه لاغر شدی خیر باشه، درحالیکه نه اصلا فکرشو میکنم نه چیزی ، مامانم میگه ول کن ولی خییلی اذیت میشم، چی بگم بنطرتون در مقابل این رفتارا
چرا فك ميكني بايس جيزي بگي
اتفاقا بايد چيزي نگي
ی مدت بگذره یادشون میره اهمیت نده
من تا ی مدت نمیرفتم پیششون میدیدنم انقدر میگفتم الکی میخندیدم و جدی بر خورد میکردم هیچ کس جرات نکرده چیزی بگه
بگو میخوام خوش اندام بشم،تازه دارم زندگی میکنم میرم ورزش،غذای سالم میخورم
اصلا اهمیت نده بعداز یه مدت عادی میشه واسشون
بگو باربی شدم اشکالی داره؟
اصلا نیازی نیس توضیح بدی ب کسی
یک بار محکم باهاشون حرف بزنی کسی دیگ جرات نمیکنه
اصلا به خودت نگیرعزیزم
بذارهرچی میگن بگن
وقتی برآیند حرف مردم روی زندگی ما تاثیری نداره و صفره بهتره ندیدشون بگیریم
رفت و امدتو کم کن باهاشون
برنامه بریز واسه خودت .شنا تفریح کلاس زبان ورزشهای مختلف سفر دورهمی با دوستات
تو خوش باش و اعتمادبنفست بالا باشه خودشون لال میشن. مطمن باش خیلیاشون الان تو جهنم دارن زندگی میکنن و فقط یه نر بالاسرشونه
منم طلاق گرفتم و منم مثل شما هستم و رفتار اطرافیان به خصوص رقبام به شدت آزارم میده.
هیچی وقتی گفتن چقدر لاغر شدی با اعتماد به نفس بالا بگو چون فعلا کمی روحیم خوب شده و احساس میکنم خوشبخت تر شدم برا همین کمی لاغر شدم و هیکلم متناسب شده. اگه پرسیدن چرا خوشبختتر شدی بگو طلاق گرفتم. اگه پرسیدن چرا بگو چون تفاهم نداشتیم دیگه هم اطلاعات ندین.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
