2777
2789

سلام من اومدم درباره ی افتادن یکی از قل هام بگم لطفا نظراتی که من دروغ می گم و.... را نگید توی تاپیک های قبلیم توضیح دادم

اگه زمین خوردی بلند شو و سریع تر بدو هرگز تسلیم نشو در مقابل نابرابری ها مقاومت کن

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چهار شنبه بیست و نهم بود که درد زایمان داشتم یکمی دیر بود 38 هفته بود و باید خیلی زودتر دنیا میومدن خلاصه لباس پوشیدیم و دخترم را گزاشتیم خونه ی مادر شوهرم و رفتیم بیمارستان دکتر چک کرد یکم من و من کرد و شوهرم را کشید بیرون و بعد گفت داخل رحم مردن باورم نمی شد درد داشتم داشتم غش می کردم نمی شد من نه ماه با اون بچه زندگی کرده بودم نمی شد یک دفعه ای بره از پیشم با اینکه فقط لگد زدن و تکان خوردن یکیشون را حس کرده بودم همش فکر می کردم که کیسش عقب تره گریه می کردم از خدا می خواستم یکیشون مونده باشه اصلا نفهمیدم چی شد یکهو از هوش رفتم  

اگه زمین خوردی بلند شو و سریع تر بدو هرگز تسلیم نشو در مقابل نابرابری ها مقاومت کن

وقتی به هوش اومدم ساعت حدود های شش صبح بود مامان و خواهرم پیشم بودن ولی خبری از همسرم نبود اصلا جون حرف زدن نداشتم درد نداشتم ولی خسته بودم فقط یک سوال پرسیدم:بچه خوبه؟" وقتی با ام ام کردن های مامانم مواجه شدم زدم زیر گریه مامانم گفت: خوبه اومده ولی.....کم بهش اکسیژن می رسه ممکنه نمونه" گریم بند اومده بود دیگه حس خاصی نسبت بهش نداشتم یعنی داشتم خودم را آماده می کردم که موبایل زنگ بخوره و همسرم بگه بچه نموند وقتی هم تلفن زنگ زد خودم را نگه داشتم که واکنشی نشون ندم تمام سعیم را می کردم که دوستش نداشته باشم ولی نمی شد

اگه زمین خوردی بلند شو و سریع تر بدو هرگز تسلیم نشو در مقابل نابرابری ها مقاومت کن

تو تاپیک قبلی گفتی من خاله ۲قلوهام که😐😐الان بلخره خاله شونی یا مامانشون؟؟

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز