خونه ی خواهرم بودیم اون و بچش تواتاق بودن منم تو حال دراز کشیدم ساعت ۲ بود یهو مبلشون ک چوبیه و رو سرامیکه انگار یکی کشیدش جلو صدا داد
رفتم پیش خواهرم گفتم شنیدی گفت اره گفتم من نبودم بعد دوتایی بچشوبرداشتیم فرار کردیم شوهرش خونه نبود
ازون روز دیگ آسایش نداریم.
توروخدا نگید جن...
کمکم کنید برگردم ب زندگی...
کیا تجربه داشتن شاید چیز فیزیکی بوده