صبح رفتم عابر بانک
شلوغ بود, بعد ی مرده اومد
خیلی بد نگا کرد مث اینایی منظور بد دارن
بعد من فک کردم منظور داره
اخم کردم بدجوررررر
پوشه دستمو گرفتم جلو صورتم پشتم کردم بهش
بعدش فهمیدم کر و لاله یکمم معلوله دستاش نمیتونس درست حرکت بده
اونجوری نگاه میکرده میخواسته کمکش کنم اعصابم خیلی خورده
یادم میفته عذاب وجدان میگیرم
خیلی عذاب وجدان دارم
بعدشم هیشکی نتونس کمکش کنه
رمز کارتشو کسی نتونس بخونه رو کاغذ نوشته بود
کاش فقط اونجوری زهرچشم نگرفته بودم
دلش نشکسته باشه😔😔
خدا منو ببخشه😔