اعصابم از دست شوهرم خرابه بهش میگم تا من امروز برم خونه مامانم فردا عصر برگردم توهم که تو این دو روز خونه نیستی چه اشکال داره قبول نمیکنه زورم از اینجاست که مامانش دیشب به دختراش میگفت شما یا باهم میاین یا اگه یکیت نیومدیدن یکی دیگت نمیاین پیشم وازشون گله میکرد درصورتی که خدا میدونه اونا هروز عصر با بچه هاشون خونه اشن و من بدبخت فقط روزیی که خودش نباشه درخواست میکنم که برم اخه روزی که هست میگم تا تنها نباشه اعصابم ازشون خورد میشه مامانش اگه عروساش یک بار تو یه ماه هم برن خونه باباش همش خودشو میگیره میکنه و کنایه میزنه وتو دهنشون زهرش میکنه بازم خوبه اونا ازش دورن ولی من چون کوچیکم و خونه مال شوهرمه تو یه ساختمان هستیم ولی جدا ارامش از دست دختراش چون هروز اینجان نیست
یه دونه صلوات بفرستیم باسه سلامتی وخوشبختی زندگیهامون
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اره میان سر میزنن یا بعضی اوقات میشینن تازه چون پر رفت وامده اصلا همش باید باحجاب باشم و بعد که درخونمو قفل کردم شب یا ظهر برا خواب راحتم ولی میگم تا ارامش شوهرم خراب نشه چیزی نمیگم میگم اخرش تموم میشه راحت میشم
یه دونه صلوات بفرستیم باسه سلامتی وخوشبختی زندگیهامون
کلا اینطوریه زیاد با مامانمینا نمیجوشه اینم یه مشکل دیگش میگه چون اول منو نخواستن منم نمیخوامشون اخه مامانم راضی نبود میگفت تو یه خونه اشتباه و سن منم برا ازدواج قبول نداشت
یه دونه صلوات بفرستیم باسه سلامتی وخوشبختی زندگیهامون
با شوهرت حرف بزن بگو میخواییم زندگی کنیم میخواییم ارومو راحت باشیم بگو بیشتر موقع ها پیش خانواده توام دوستدارم خونه مامانه خودمم باشم ..بیشتر باهاش احساسی حرف بزن ببین راضی میشه