زمانی که من حامله بودم یکی از اقوام مامانم بعد از چند ماه حامله شد.هر دو بچه هامون نوه ی اول بودن و مادربزرگ پدربزرگا خیلی ذوق و شوق داشتن.من زودتر از مولد زایمان کردم و خیلی استرسی بودم و نگران و حالم بد بود.افسردگی گرفته بودم اصلا دوست نداشتم هیچکس بیاد.این فامیل مامانم روز پنج زایمانم که بچه ی من به خاطر زردی تو خونه زیر دستگاه بود اومدن.با اون یکی عروس و زنش
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
با دل پر درد و روح افسردم، پنج روز بود زایمان کرده بودم و سه روز اولشو به خاطر زردی بچه بیمارستان بودم اما با این وجود با مامانم اینا بهترینـ پذیرایی رو با روی باز انجام دادیم و اصلا هم به روی خودمون نیاوردیم تو چه شرایط بدی اومدین.با هرحال مهمان بودن و احترامشون واجب.مامانم هم طفلی خیلی اهل عزت گذاشتن به ملته قربونش برم