2777
2789
عنوان

رنگِ سياهِ افسردگي

179 بازدید | 15 پست

‏بيماري هست كه خانما دو براير آقايون درگيرشن دلايل مختلفي ميتونه داشته باشه ولي علائمش ايناست

علائم افسردگی را بشناسیم

‏احساس غمگینی مداوم

(در طول روز ميتونن با چيزهاي كوچيكي بهم بريزن و واكنش نشون بدن و هم ميتونن بي احساس و بي تفاوت بشن )

‏کاهش سطح انرژی

‏کاهش و افزایش اشتها

(يهو اضافه وزن يا كاهش وزن ليدا ميكنن )

‏کاهش یا افزایش میزان خواب

(يا خواب خيلي زياد و يا خواب خيلي كم دارن در كل خواب راحتي ندارن )

‏احساس اضطراب و بیقراری

(حتي ممكنه ندونن براي چي نگران و مظطربن )

کاهش توان تمرکز

(توي كارها تمركز كافي رو ندارن و اغلب فراموش كارن )

‏کاهش قدرت تصمیم گیری

پايين اومدن يا حتي نداشتن ميل جنسي

منفي بودن

(همه چيز رو بد و منفي ميبينن و كلا مرگ و مردن و خودكشي دائماً توي سرشون هست )


اين بيماري اگر بهش رسيدگي نشه و درمان نشه يهو شخص رو ميندازه و زمين گير ميكنه

براتون چندتا داستان از زندگي واقعي افرادي كه افسردگي گرفتن و تجربه شون رو براتون ميزارم



من بهـترينِ خودمم ❤️

اون سگِ سیاهِ افسردگی نبود؟😐🤔

 « فاشیسم از رگ گردن به ما نزدیکتر است »            کلیشه شده است. فاشیسم منطقِ حذفِ "دیگری" است. ما همگی در زندگی روزمره فاشیست هایی کوچکیم ، مگر اینکه خلافش را اثبات کنیم.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

‏یه آخر هفته داشتیم، هم‌خونه‌م رفته بود سفر. به خودم اومدم دیدم بیش از ۴۸ ساعته که دارم سریال می‌بینم و نمی‌تونم از رو مبل بلند شم. پنیک کرده بودم. تکست دادم به شقایق، که هوای منو داشته باش خیلی حالم بده. رفتم بیرون نیم ساعت دویدم. تو راه نزدیک بود اتوبوس بزنه بهم و وقتی نزد

‏برای یه لحظه فک کردم "اه. شانسمو از دست دادم." به شقایق گفتم برام ویدئوی یوگا بفرسته. برگشتم خونه، ۲۰دیقه یوگا کردم و وقتی تموم شد، دراز شدم رو زمین و شروع کردم به زار زدن. نمی‌دونم چقدر طول کشید. بعدش احساس می‌کردم امکان نداره بتونم ازکف زمین بلند شم. مطمئن بودم همونجا می‌میرم.

‏هرگز اون وحشت و احساس ناتوانی رو فراموش نمی‌کنم. احساسم وقتی کف زمین خوابیده بودم، فیزیکلی نمی‌تونستم تکون بخورم، گریه‌م بند نمی‌اومد. و ازهمه بدتر، اینکه نمی‌دونستم چی داره به سرم میاد.

من بهـترينِ خودمم ❤️

منم همه این علایمو دارم 

زنده میمونم؟🤔😕

 « فاشیسم از رگ گردن به ما نزدیکتر است »            کلیشه شده است. فاشیسم منطقِ حذفِ "دیگری" است. ما همگی در زندگی روزمره فاشیست هایی کوچکیم ، مگر اینکه خلافش را اثبات کنیم.

‏نخستین تصویر واضحی که از «افسردگی» دارم: توی دانشگاه علی‌رغم میل باطنی دسته‌جمعی مافیا بازی کردیم. اصلا از بازی لذت نبردم و به نظرم مسخره و پوچ بود. وقتی برگشتم خونه به خاطر لذت نبردن از بازی و معاشرت با بقیه نیم ساعت یه‌بند زار زدم.

‏صبح‌ها به سختی بیدار می‌شدم و بلند شدن از تخت حتی سخت‌تر بود. نسبت به همه‌ی تفریحات همیشگیم بی‌میل شده بودم. هر ایده‌ی جدیدی که توی ذهنم شکل میگرفت سریع با یه «که چی؟» خفه می‌شد. احساس بی‌ارزش و ناتوان بودن می‌کردم. آرزوهای گذشته‌م یا بیهوده به نظر میرسیدن یا ناممکن.

‏احساس میکردم در موارد متعددی به اطرافیانم ظلم کرده‌م یا جواب خوبی‌هاشون رو ندادم (و دیگه وقت برای جبران نیست). افسردگی باعث می‌شه هر اتفاق خوبی ناممکن یا خیلی دشوار به نظر برسه، از  جمله درمان شدن خود افسردگی


من بهـترينِ خودمم ❤️

‏چهارسال با افسردگی‌ مزمن دست و پنجه نرم کردم تا بالاخره فهمیدم بیماریه نه غم! هنوز هم بهترین تعریفی که از افسردگی شنیدم حرف اندرو سولمون است که گفته: «نقطه‌ی مقابل افسردگی، خوشحالی نیست، بلکه شورِ زندگی است».

‏‏یک حس ترس و واهمه دائمی است اما حتی نمی‌دانی که نگران چی هستی. آن موقع بود که به این فکر افتادم که زنده بودن خیلی دردناک است، و تنها دلیل خودکشی نکردن صدمه نزدن به دیگران است.

‏سه چیز هست که مردم آنها را با هم اشتباه می‌گیرند. افسردگی، غصه، و اندوه. غصه کاملا واکنشی است....افسردگی عمده‌ترین بیماری در جهان است، و آدم‌ها هر روز بر اثر آن جان می‌دهند

من بهـترينِ خودمم ❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز