شوهرم خيلي لجبازه
هنوز تو حال و هواي پسرونه اس
امشب تو جاده داش با ١٥٠ تا ميرفت مامانم جلو نشسته بود خواهرشوهرم كنار من. يهو از تو آينه ديدمش سرش پايينه فكر كردم خوابش برده پشت فرمون... صداش زدم قاتي كرد گف دارم كيلومتر شمار رو نيگا ميكنم گفتم احتياط كن گف ناراحتي سوار ماشينم نشو ، خيلي بم برخورد قبلا خيلي خواستم ازش احتياط كنه چون تجربه تصادف داشتم اما لجبازه ...
و خيلي مساءل ديگه
ناراحت و كلافم
رف خونه خودشون چون عقديم هنوز ..
اين روزا به جدايي فكر ميكنم چون با ازدواج با اين آقا شان و شخصيتي برام نمونده..خستم