من خودم انقدررر ادماي خوب ديدم و حال دادن بهم كه نميدونم كدومو بگم
ولي حدود ده سال پيش كه من يه دختر ١٩/٢٠ساله بودم با دوستم كه مال يه شهر ديگست رفته بوديم شهري كه دوستم دانشجو بود دم عيد بود و تا لحظه ي اخر كه خوابگاه تعطيل شه ما تو خوابگاه مونديم .ساعت ٨شب بود كهراه افتاديم سمت ترمينال كه برگرديم خونه
غافل از اينكه تمام بليط ها رزرو شده و هيييييچ جايي وجود نداره براي ما .حتي اتوبوس ها جا براي ايستادن هم نداشتن خلاصه ما راه افتاديم سمت ايستگاه راه اهن اون شهر كه بلكه كسي سفرشو كنسل كرده باشه و ما بتونيم بليط پيدا كنيم بعد از كلي كندو كاو كردن يه بليط براي دوستم پيدا شد اما براي من نه .😔دوستم و با چمدوناش به زور راهيش كردم و خودم موندم و خودم .دوباره نصفه شبي يه اژانس گرفتمو رفتم سمت ترمينال كه بلكه اتوبوسي چيزي گير بياد اما ترمينال بسته بود .فك كنين 😰 هيچ فك و فاميلو دوستي هم اونجا نداشتم و از طرفي نميخواستم شرايطي كه گير كردمو به خانوادم بگم
چون يكي دوساعت پيشش بهشون گفته بودم كه داريم حركت ميكنيم سمت ترمينال و چند ساعت ديگه خونه ام
ترمينال تاريك و ترسناك بود چند تا پسر كه انگار كارشون شبا شروع ميشد مرتب از دور علامت ميدادن و سعي ميكردم بهم نزديك بشن و لبخند ميزدن
فك كنيد همون وقتا شا.ر.ژ گوشيم هم تموم شد و ديگه تصميم گرفتم برم از تلفن عمومي خونه زنگ بزنم كه به فكري بكنن براي شرايطي كه توش گير كردم ...