ما تو تهرانپارس زندگي ميكرديم، جور شد و يه خونه توي خيابان دولت خريديم و به اونجا نقل مكان كرديم همهچي خوب بود تا اينكه اتفاقاي غير عادي شروع شد، دعوا هاي بي دليل و وحشتناك توي خانواده،جابجا شدن وسايل،به مشكل خوردن كارامون مخصوصا كار پدرم،صدا هاي عجيب تا اينكه يكشب برادرم تعريف كرد كه قبل خواب كسي رو ديده كه ميخنده و از اطاق بيرون ميره و فرداش روي گردنش جاي چنگ پيدا كرديم،اين مارو به فكر انداخت كه ببينيم قضيه چيه خلاصه پيش يه دعا نويس رفتيم و گفت براتون دعا گرفتن و توي باغچه دفنه... يه دعا بهمون داد و گفت برين اونو از توي باغچه در بيارين ، هرچي گشتيم چيزي نبود....و بعد اين دعا داستان ها بدتر و بدتر شد،صداي گريه نوزاد(در صورتي كه خونه ما كسي بچه نداشت) توي خواب هم هممون زني رو ميديديم كه ميگفت منو سوزوندي.... شرايطمون خيلي وخيم شد پيش هر دعانويسي ميرفتيم ميگفت توي باغچتون دعا دفنه و يه دعايي ميداد و هربار اوضاع بدتر ميشد، تا اينكه با سيد اشنا شديم،اون گفت كه دعا هايي كه گرفتيم و بشوريم و بنداريم تو اب روون بعد به ما حقيقتي رو گفت كه موي تنمون سيخ شد؛ گفت سال ها قبل ،
قبل از اينكه اين خونه ساخته بشه زني رو كه حامله بوده رو به قتل ميرسونن و دفنش ميكنن اونجا اونم روحش در ارامش نبوده روحش موقع ساخت خونه هم مشكل ايجاد كرده بوده و باعث دعواي شركا ميشه و اينجور مشكلا؛ ما اولش باور نكرديم تا اينكه پدرم تحقيقي كرد در مورد زمان ساخت و اتفاقايي كه افتاده و همش عين حرفاي سيد بود كارايي كه سيد گفت رو انجام داديم و تقريبا مشكلمون برطرف شده.
خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری
خیابان پاییز 🍂 کوچه مهر❤ پلاک ۵ 😄 قسم به تین و عنکبوت به مرغ باغ ملکوت ازته دل برات بگم دنیا فدای تارموت❤ غصه نخور دیووووونه 😄 کی دیده شب بمونه؟😍 بالاخره همه چی درست میشه 😔 درستم نشد تموم که میشه 💔ازبخت بدم آینه فروش شهر کوران شدم💔😔