2777
2789

ما تو جشنواره دانشجویی تولد امام علی باهم دست شدیم ومن خیلی اذیتش میکردم چون تجربه نداشتم نمیتونستم برم بیرون درکل خانوادم محدودم کرده بودن حسابی تااینکه همش میگفتم جداشیم برو نمیخوامت و مابهم نمیرسیم و از اولشم هدفش ازدواج بود ولی من بخاطر یسری مشکلات هی طولش دادم اصولا پسرا به تاخیر میندازن ازدواج رو اینبار من بودم که میگفتم نه و میترسیدم از خانوادش که نزارن بهم برسیم تااینکه گف یا تو یا هیچکس همش گل میخرید حتی الانم دارمشون گل پنج سال پیش رو خلاصه عاشقش شدم که بدونش نمیتونستم حتی چیزی بخورم تا اون میگف غذاخوردی و بخور میخوردم دیونش بودممممم اونم عاشقم بود گریه و زاری و ترس نرسیدن تااینکه مطرحش کردیم خانوادمو محبور کردم راضی بشن یا خودمو میکشم بزور راضی شدن اجازه خواستگاری دادن ولی روز قبلش زنگ زدن و گفتن ما نمیخوایم دخترتونو و کنسل کردن بقران الانم با گریه مینویسم اون روزای سخت زندگیمو یاد میارم بابام گف دیگ حرفشو نزن منم عاشق بودم نمیتونستم باباش زنگ زد گف دست ازسرش بردار گریه کردم التماسش کردم رفتم به پاهاش افتادم عشقمو نگیر گف برو یا خطشو عوض میکنم و از این شهر میبرمش من تو اون مدت شش ماه جدایی زنگش کیزدم چون خطش روشن بود بهم میگفت برو مزاحم نشو برو پی زندگیت دوستت ندارم میبینم عشق نبوده نمیخوامت برو ازدواج کن و هر حرف دیگه ای منم فقط التماس انلاین میشدم میدیدم انلاین ارزو داشتم درحال تایپ بشه هرشب بااین ارزو و گریه سر میکردم هرروز نماز و قران و دعا نمیتونستم بگذرم ازش از باباش فقط نفرینش میکردم که عشقمو گرفت ازم تو دلم میگفتم چرا الکی بهم گف عاشقم کرد چرا گفتم برو نرفت چرا انقد گل الان من موندم و اون گلای خشک چ کنم پاشدم سه بسته قرص خوردم یرم سنگین شد تنفسم بسته چشمام کاسه خون وقتی بهوش اومدم رو تخت بیمارستان بودم مراقبتای ویژه فقط گریه کردم دیدم زندم فهمید بیمارستانم ولی گفته بود مراقبش باشید من دیگه برام مهم نیست رفتم برا خودم وقتی شنیدم فقط میگفتم خدایا چرا چرا من منی که انقد سختی کشیدم گناهم چی بود به کی بد کردم جز دل خودم بعد از بیمارستان میرفتم کلاسای مشاوره حرفای بیهوده که به گوشم نمیرفت و باز من عشقمو میخواستم نفسمو میخواستم سرمو میکوبیدم به دیوار نه یبار نه دوبار موهای خودمو میکشیدم با برصم نمیخوابیدم خوابی نداشتم همش تو اتاق و گریه و عکساس خانوادم ذره شدنمو دیدن و کاری نمیشد بکنن واسم پدرم با من شکسته شد مادرم فقط دها میکرد حالم خوب شه یاد اون روزا هیچوقت بخیر نباشه من بهونه ی عشقمو میگرفتم کمو بیش عکساشو میدیدم از اینستاگرام ولی نمیشد حرف بزنم مبادا بلاکم کنه کامل فراموشم کرده بود فقط من یه اسکلت بودمو چشمای پر از اشک و التماس خدامیکردم دیگه میدونستم بهش نمیرسم فقط کارم شده بود گریه و تنهایی و تو خودم بودن تو حموم خوردم زمین از بس گریه کردم زیر دوش دیدم رونم پر خونه درد کشیدم جیغ زدم مامانم اومد بلندم کنه زدم زیرش داد زدم سرش پام بخیه خورد رونم کامل کبووووود و نمیشد راه برم دیگه یه مرده متحرک بودم تا اینکه یروز تصمیم گرفتم ببینمش یکبار دیگه هم ک شده با خط دیگ زنگش زدم به کمک دوستم که کنارم بود همیشه و باهاش دوست شدم با اسم یه دختر و قرار گزاشتیم من رفتم شهری که اون بود به بهانه رفتن پیش دوستم تو زمستون سرد و من از تهران رفتم اصفهان و سرقرار تا اون بیاد دم صبح بود ک رسیده بودم هواهم سرد و منم میلرزیدم تو ترمینال تا ساعت قرارمون شد و رفتم سرقرار منو که دید خشک شد منم فقط گریه و گریه و رفته بودم برای اخرین بار ک شده ببینمش و از زندگی خدافظی کنم بطری نوشابه پر از سم تو کیفم نگاهش میکردم و گریه میکردم گفتم چرا من چکار کردم چرا عاشقم کردی چرا تویی که برام هرکار کردی منو به این روز انداختی چرا ببین تویی که طاقت اشکمو نداشتی الان من چی شدم حقم بود و خلاصه موقع خداحافظی رسید گفتم برو ترمینال پیادم کن فقط ارزوم دیدنت بود که بهش رسیدم دوسداشتم اخرین تصویر و ازت داشته باشم دنبالم نیا دیگه بقیه راه رو من میرم رفتم سوار اتوبوس برگشت شدم و گریه میکردم و کناری نکاهم میکرد فقط میخواستم برسم تهران که تو شهر خودم مرده باشم زنگم میزد پیام میداد گف میخوامت و یه فرصت بده من فهمیدم کسی اندازه تو دوستم نداره و همین یه فرصت و میخوام ازت منم دودل بودم ولی بریده بودم میترسیدم اعتماد دوباره کنم ولی اعتماد کردم بازم و فرصت دادم باهم حرف میزدیم در ارتباط بودیم و شنیدم از خانوادش جدا شده تا راضی بشن و رفته قهر تا بعد از یکماه قهر و مریض شدنش خانوادش راضی به ازدواج ما شدن یه عقد محضری ساده که حتی شاهدی نداشتیم برای امضای دفتر که اونم با مکافات پیدا کردیم و ما بهم رسیدیم الان خوشحالیم کههمو داریم و همیشه بخاطر گذشتهاز منعذرخواهی میکنه ولی من نتونستم فراموش کنم و هرشب کابوس از دست دادنش رو دارم میترسم بخوابم و دوباره خواب رفتن ببینم 😞😞

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خیلی قشنگ بود به پای هم پیرشید

دعاکنبدمنم به عشقم برسم

کاربری از تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ به دوست عزیزم فروخته شد😁 خداحافظ                                                            لطفا فقط هموطنان ایرانی تو تاپیک هام شرکت کنن و یا ریپلای کنن ممنون🙏🏻❤️                                        ستمگران براستی گنهکاران بزرگی اند. اما ستم‌پذیران چه؟ ستم‌پذیری از دیدگاه اسلام همان اندازه گناه است که ستمگری.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

تخمکگذاری

momprinss | 45 ثانیه پیش

بارداری

panahh1403 | 6 دقیقه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز