امشب خانواده محترم همسر منزل ما دعوت بودن يكي از خواهر شوهرام يه بچه چهار ساله لوس و بي ادب داره. هر كاري دلش خواست امشب تو خونه ما كرد مادر و پدرشم فقط قور بون صدقش ميرن. هيچي تو خونم سرجاي خودش نيست☹️
یه زمان خیلی از رنگ عوض کردن آدما غصه میخوردم ولی امروز فقط بهشون میخندم. دیدم که پول فایده نداشت، شهرت کافی نبود، دیدم موفقیتهای پرسر و صدا هم عمری داره و فقط شخصیتته که میمونه برات. میخندم به تصورات خودم، که هربار از نگاه من چقدر اون آدمها بزرگ به نظر میرسیدن و تهش مثل یک حباب به اشاره ای از روزگار، تموم!
به شوهرت بگو این سری بیاد اینجا اینکارارو بکنه هر چی دیدید از چشم خودتون دیدید. هم کلفتی مهمونداری رو بکنم هم هی جوش کنم چیزی نشکنه و خراب نشه. اگه تو سن شیطونیشه نیارنش یا خیلی اصرار داری بریم رستوران بگیریم. منم جوونم نمیتونم توی خونه تو واسه ننه ابجیت خودمو پیر کنم که
ناراحت نباش تنها نیستی ماهم توی فامیل خیلی از این بچه ها داریم میان خونمون خیلی شیطونی میکنن کاریش هم نمیشه کرد چون مهمونن دیگه عیبی نداره همه چی رو دوباره مرتب کن