یه هم اتاقی داشتم اسمش ربابه بود قبلا. خیلی بدش می اومده از اسمش. انقدررررر پیگیر شد تا بالاخره عوضش کرد. میگفت ثبت احوال نمیذاشته عوض کنی یه دوره نمیدونم چطور بوده که باز راحت گرفتن عوض کردن. میگفت بابام از این اسم خیلی خوشش می اومده اون روم گذاشته این اسمو و اجازه هم نمیداده عوضش کنه. بعد این برای اینم هی مینشسته زیرپای مامانش و میگفته رباب اسم عشق قبلی بابا بوده که نمیذاره من دست به اسمم بزنم و .... مامانشم اتیشی میشده گفته هیمن فردا میافتی دنبال کاراش اسمتو عوض میکنی. خلاصه عوض کرده بود گذاشت هما. من زنداداش خودمم اسمش رو همین شیش هفت ماه پیش عوض کرد.