2777
2789
دلم دم افطار روشنه اصن دقت رو بی بی و اینا نمیکنم ناخواسته جذب پستتون شدم انشاالله باردارین اگه میشه ...

قربون دل مهربونت بشم دوست خوبم حتما خبر خوشو میدم ایشالا خوشبخت باشی هنیشه گلم ممنون

گلی میخام که درسایه اش باشم وگرنه سایه دیوار بسیار

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم تنبلی تخمدان داشتم الان وزنمو خیلی آوردم پایین تقریبا خوب شده این علائمم چند ماهه که دارم ولی نم ...

نه گلم من اصلا لخته خون نداشتم لکه مثل ترشح قهوه ای داشتم ایشالا ب زودی زود مامان میشی هم تو هم من 

گلی میخام که درسایه اش باشم وگرنه سایه دیوار بسیار

من و شوهرم هر دو عاشق بچه بودیم و هستیم  

ولی خب بخاطر درس خودم و مسایل کاری همسرم هی عقبش مینداختم. شوهرم که هروقت مثلا میگفتم خب بشینیم یکم صحبت کنیم، سریع میرفت سراغ اینکه بچه دار بشیم و کلا میرفت تو فاز اینکه منو راضی کنه که بچه دار بشیم.اصلا کلا مباحث دیگه میرفت تو حاشیه😐

خلاصه درس من که تموم شد و یکم اوضاع بهتر شد اقدام رو شروع کردیم ولی من هی استرس داشتم و خیلی سخت میگرفتم. سه ماه بود که هی نمیشد. منم دیگه سعی کردم بزنم به بیخیالی. یک ماه هم دست نگهداشتیم تا من کارای دندانپزشکیم رو انجام دادم. بعد از اون دوباره اقدام کردیم. ولی دیگه بیخیال شده بودم. میگفتم هروقت شد شد.ولی بازم ته ذهنم بهش فکر میکردم. تولد شوهرم ۱۹ اسفندماه و من آخرین پریم ۹ بهمن بود. اوایل اسفندماه بود که همینجوری تو دلم گذشت که اگه این ماه باردار شدم برای تولد شوهرم سورپرایزش کنم حسابی😍😍

                                       
نه گلم من اصلا لخته خون نداشتم لکه مثل ترشح قهوه ای داشتم ایشالا ب زودی زود مامان میشی هم تو هم من&n ...

لخته خون یعنی اینکه باردار میشن ولی تشکیل ادامه نداره و متوقف میشه ولی لانه گزینی ترشح قهوه ایه تو گوگل سرچ کن علائم لانه گزینی

خدایا مرسییییی بچمو آفریدی!!!

۹ اسفند بود که بیبی زدم خیلی خیلی محو بود خط دومش.منم گفتم نشده ولش کن. فرداش بود که شوهرم رفته بود سر کار و داداشم که راهنمایی بود خونمون بود. منم همینجوری دوباره گفتم بذار بیبی بزنم. دیدم دو خط شد😍😍

یهو هم خوشحال شدم هم شوکه هم استرس

رفتم هرچی بیبی داشتم همرو زدم. همه مثبت شدن☺

سریع رفتم آز دادم. همون روز هم ایام فاطگیه بود رفته بودم مراسم خونه خالم.تا شب که جوابش رو بگیرم صدبار مردم و زنده شدم. جوابش مثبت بود😍😍

                                       
دعاکنيد منم با ايده خاص به شوهرم خبربدم خسته شدم ازبس بهش گفتم پريودشدم

ان شاء الله به حق همین ماه مبارک به مراد دلت برسی😘😘😘

یک مسلمان واقعی... به مذهب و اعتقادات دیگری... اهانت نمیکنه🌹❤️

دیگه استارت زدم دکتر رفتن و سونو دادن و درکنارش تهیه و تدارک دیدن تولد و سوپرایز همسری😍

وای خدا چه روزایی بود. اولین نفری که بهش گفتم داداشم بود. و یه زعموم که همسن خودمه و خیلی صمیمی هستیم و مامانم. آخه نگه داشتن کامل این راز پیش خودم محال بود😂

خفه میشدم😂😂

                                       

اومدم یک کیک سفارش دادم که روش تقویم اسفند ماه ۹۵ چاپ شده بود و پر از قلب بود. روی ۱۹ ام و ۱۰ ام و ۹ امش رو هم قلب گفتم بذارن. ۱۹ که تولد همسری بود. ۹ هم سالگرد نامزدیمون و ۱۰ ام هم روزی بود که قطعی فهمیدم باردارم😍

یه جعبه هدیه کوچولو هم گرفتم و جواب آزمایش و سونو رو با کلی برچسب های نی نی و پوشال رنگی رنگی گذاشتم تو جعبه. روی این برگه ی یادداشت های قلبی رنگی هم نوشتم بابا علی بابا شدنت مبارک من دارم میام😍😍 البته هر کلمه روی یک برگه. و همه ی اینا که توی جعبه ی هدیه گذاشته بودم رو دادم شیرینی سرا که مخفی کنه توی کیک. روی کیک هم نوشته بودم  عزیزمبهترین و خاص ترین تولدت مبارک😍 تولد ۳۰ سالگی شوهری بود

بایه عالمه بادکنک و شمع و شمع نی نی و... تزیینات کردم و خودمم شیکان پیکان. از قبلش هم به خواهرشوهم که خیلی همدیگه رو دوست داریم گفتم که بیاد ازمون فیلم و عکس بگیره( اول تولد رو دونفره گرفتیم خونه ی خودمون). اونم اومد.یه تاج نی نی هم گذاشتم سرم. شوهری هم اصلا یادش نبود که تولدشه.(تو این مدت هم که میدی من اذیتم و هی با مامانم میرم دکتر خیلی نگران و تو فکر بود و همش میگفت باید بریم تهران ببینم چرا اینقدر اذیتی.آخه ما شهرستانیم. بچه م هنوز نمیدونست بابا شده😍😘 فقط مامانم بهش میگفت دکترش گفته باید استراحت کنه و از پله کم استفاده کنه.اونم هی بیشتر نگران میشد و من و مامانم هم با بدجنسی میخندیدیم.) 

بهش گفتم امشب زودتر از سر کار برگرد بریم بیرون برای شام. اومد دم در اف اف رو زد گفت بیا بریم. گفتم بیا یالا یک لحظه کارت دارم. اومد برقا خاموش. در رو که باز کرد و بند و بساط تولد رو دید خیلی خیلی ذوق کرد😘😘 قربونش برم خیلی احساساتیه. میگفت قلبم درد گرفت از ذوق و سورپرایز🤗

                                       

سر اولی داشت رانندگی میکرد بهش گفتم‌زد بغل.شروع کرد های های گریه کردن.سر دومی ناراحت شد و گفت باید بندازیش😁زیادی مسولیت پذیره از مسولیتش میترسید

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را.تومرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را.
تنها میره جام جهانی روسیه؟؟؟؟؟من باشم خونش حلاله😃😃😃😃😃..چون من به شدت فوتبالیم

ديكه با دوستاش مجردي هستن شرايطش نيست من برم .. خيلي فوتبالي هم نيستم

خدايا اين هديه قشنگت سالم بياد پيشم ... لطفاااا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز