الان دوباره سر مادر شوهر یه دعوا درست حسابی کردم.آخه چرا اینقدر تو زندگی بچاشون دخالت میکنن.به خدا خودم حامله هستم بچم پسره همش میگم اگه زنده موندم دامادش کردم سعی میکنم بهترین مادرشوهر باشم.اصلا تو زندگیشون به هیچ وجه دخالت نکنم.
دوست داره پسرش برا خودش باشه به چه قیمتی به قیمت از هم پاشوندن زندگی پسرش
والا دوسدارن پسرشون مال خودشون باشه زن نگيرن واسش وقتى ى پسر زن ميگيره يعنى از خانواده مستقله ديگه ن هى مثل كنه ىسره بچسبى ب خودشو زنشو زندگيش تا داغونش كنى
نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی تا الان کاری به کارشون نداشتم ولی همیشه باعث عذابم بودن.حتی یبار دایی همسرم بهم گفت گفتم یه کاری به سرت بیاریم که خون گریه کنی.شوهر خیلی از داییش حساب میبره.آخه خودشون اولاد ندارن که دوست دارن یکی رو اذیت کنن..