سلام قبلا هم بودم اینجا مجبور شدم کابریم رو بترکونم شوهرم گذاشته بود رفته بود و خیلی شیک خونه ننه باباش بود و اونا هم دریغ از یه زنگ که بزنن و بگن چی شده حتی خیلی رمانتیک به اغوش ننش برگشته بود بعد از سیزده سال زندگی اون هم گفته بود خوب کردی از همین دهات خودمون برات زن میگیرم و من هم مات که دوباره چی شده بماند
با اجرا گذاشتن مهریه ام چیزی که فکرش رو هم نمیکردن سریع خانوادگی سرو کله شون پیدا شد که امان دخیل چرا طلاق چرا مهریه
خلاصه بعد از 5ماه اومد و حالا پا رو خر خره من گذاشته که باید مهرت رو ببخشی و طلاق بگیری بری خیلی هم عجله داره طفلی
من هم علاوه بر مهریه رفتم شکایت ترک انفاق کردم برای اون چند ماه شکایت کیفری حالا کسی تجربه داره بیاد بگه لطفا بهم