سلام من 4ساله ازدواج کردم والان دخترم 8ماهشه از اول عروسیم هم با مادر شوهر تو یه آپارتمانیم اونا طبقه اول هستند من طبقه 4 اصلا هم به مشکلی نداشتیم تو این 4سال ولی از روزی که بچم به دنیا اومده اصلا نمی تونم تحمل کنم مادر شوهرم بهش دست بزنه یا باهاش حرف بزنه نمیدونم چرا ولی کلا عصبانی میشم ازینکه بیاد سمت بچم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
چرااا مگه مثلا با دست کثیفی چیزی میزاره دهنش یا مثلا تف تفی اش میکنه؟؟؟؟ ....من تا اینجای که فقط حساسیت بیجای شما رو دیدم بالاخره مادربزرگه خب گناه داره نوه اش رو نبینه ینی؟الان فرضا شما زنداداش داشتی و بدش میومد مادر خودت بچه رو بگیره ناراحت نمیشدی ؟
چو قناری به قفس یا چو پرستو به سفر؟ هیچ یک من چو کبوتر نه رهایم نه اسیر🙂 چیزی که وحشتناک بود حس می کردم نه زندهِ زنده هستم نه مُردهِ مرده 💔بهترین هرکس اون چیزیه که خودش دوست دارهیه زوج جوون دیدین نگید " عه تو که از همسرت خیلی سرتری"دوستتون یه لباس خرید نگید "رنگ بهتر نداشت؟" و...بقیه که نباید به سلیقه ما زندگی کنن!کاری نکنیم که اطرافیانمون از ترس حرفای ما قید دوست داشتن هاشونو بزنن..تو زندگی آدما همیشه مرز های باریکی وجود دارن بین رک بودن و بیشعوری ، بین احترام و چاپلوسی ، بین اعتماد به نفس و خود شیفتگی ...این مرزها تعیین کننده ی بزرگی آدماست یادشون بگیریم.
من رو کل خانواده شوهر حساسم مادر شوهر که هیچی آخه همشون هپلین مثلا پاشونو میدن دست بچه بازی کنه هر چ ...
شما حق داری خب به بچه ات اسیب میزنه خدایی نکرده ممکنه مریض شه ولی استارتر تا الان که نگفته مشکلش چیه باهاشون
چو قناری به قفس یا چو پرستو به سفر؟ هیچ یک من چو کبوتر نه رهایم نه اسیر🙂 چیزی که وحشتناک بود حس می کردم نه زندهِ زنده هستم نه مُردهِ مرده 💔بهترین هرکس اون چیزیه که خودش دوست دارهیه زوج جوون دیدین نگید " عه تو که از همسرت خیلی سرتری"دوستتون یه لباس خرید نگید "رنگ بهتر نداشت؟" و...بقیه که نباید به سلیقه ما زندگی کنن!کاری نکنیم که اطرافیانمون از ترس حرفای ما قید دوست داشتن هاشونو بزنن..تو زندگی آدما همیشه مرز های باریکی وجود دارن بین رک بودن و بیشعوری ، بین احترام و چاپلوسی ، بین اعتماد به نفس و خود شیفتگی ...این مرزها تعیین کننده ی بزرگی آدماست یادشون بگیریم.
اینجور باشی همه از بچت دوری میکنن بزرگتر هم بشه بچه ها زیاد باهاش جور نمیشن خودم زن داییم اینجور بود چندمتری بچش نباید میرفتیم بچه شو انگار قایمش میکرد الان هم که بچش بزرگ شده حس خوبی بهش ندارم برام غریبه است
آرزویت را برآورده می کند همان خدایی که آسمان را برای خنداندن گلی می گریاند....