دیشب کلی تدارک دیده بودم تولد شوهرم بود چنتا از دوستامون بودن که به گند کشیده شد.یکی از دوستام فشارش افتاد یهو شوهرش گفت به خاطر تغذیه غلطشه ما هم هی گفتیم مگه چی میخوری به خودت برس شوهرش گفت هفته ای چند بار فست فود میخوریمدوستم ناراحت شد گفت منظورت چیه یعنی من اشپزی نمیکنم و بحث از اینجا شروع شد شوهرش گفت هفته ای دو وعده غذای خونگی داریم همش از بیرونه به خاطر خودت میگم اینم هی جوتب داد که نمک نشناسیو این حرفا جوری که کیک نبریدیم کارش به درمانگاه کشید الان زنگ زدم حالشو بپرسم میگه میخوام برم خونه بابام خیلی ناراحتم کاش مهمونی نمیگرفتم
شوهرش راست گفته
ناراحتم نباش
نه بابا چ ربطی ب مهمونی شماداره،بیخیال
مگه کف دستتو بو کرده بودی که دعوا میشه
چه ادماي بي ملاحظه اي كه دعواشون. تو مهموني مسارن
یه جوریم میگم شاید اگه دیشب خونه ما نمیومدن اینجوری نمیشد
ای بابا روز خوش شمارو خراب کردن که
ولی دوستتم ببخشید خیلی پررو تشریف داره همسرش به فکر اونه ولی اون 😐😐😐
الان میفهمم که من که کارم به طلاق نکشیده چقد صبور بودم چقد عاقل بودم
ای بابا خو راس گفته شوهر بنده خداش هفته ای دوبار فقط غذا درست میکرده زن زندگی نبوده 😐
اونا باید شعور داشتن بحثشونو میزاشتن برای بعد مهمونی... شما که تقصیری ندارید
چه بی ملاحظه بودن
من و شوهرم چندبار شده تو مهمونیها بین خودمون دعوامون شده اما اجازه ندادیم بقیه متوجه بشن
وای زن و شوهر چرا به هم گیر دادن
ربط غذای بیرون و فشار پایین هم نفهمیدم
یادمه دکتر هم میگفت فشار رو بالا میبره فست فود نه پایین
چجوری انقدر غذایه بیرون میخورن.من اصلا حس خوبی به غذای بیرون ندارم😑
مثه خواهر سوهر من هر وقت میریم بیرون با شوهرش دعواش میشه ب همه زهر میکنه تفریح رو
شوهرش دل پری داشته نمیدونسته کجا بیان کنه😆😆😆
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
