سلام دوستان
وقتتون بخیر
یک سوال داشتم
اگر ب هر دلیلی خانوادتونو دعوت کنین و بعد. مادرشوهر بفهمه و بگه خوب کاری کردی دعوت کردی
شما در جواب چی میگین ؟؟
بزارید. قضیه رو.بگم
مادر. شوهر من فکر. میکنه من هیچ روابطی با کسی ندارم نه همسایه نه دوست نه اینکه کسی بیاد خونمون خلاصه بماند
خانم برادرمن یک حاملگی پوچ داشت و خیلی از نظر روانی بهم ریخت حالت افسردگی پیداکرد از. قضا مادرشوهر من فهمید بماند ک پاشد. اومد خونه مامان من و کلی گریه و ناله (حالا خدا شاهده گریه دلسوزناکی بود یجوری ب مامان من فخر. میفروخت ک نوه داره و عروساش سالمن ) و کلی هم ب مامانم میگفت افسرده شده عروست و فلان و فلان
تیکه نه ها مثلا از روی دلسوزی مثلااااا
بعد. مدتها ب اصرار زن داداشمو اوردم خونمون حالا میخام ب مادرشوهرم بگم ک مهمون دارمو صد درصد هم برمیگرده میگه خوب کاری کردی دعوتش کردی افسردگی گرفته و از این حرفا
راستش از این حرفش بدم میاد که فکر میکنه اون تصمیم گیرندست
الانم هر جا میشینه میگه فلانی زن داداشش بعد. سالهاباردارشده فهمیدن بارداری پوچ بوده ینی الان همه خبردارشدن دلسوزونکی الکی میکنن
اینم در نظر داشته باشید خیلی دخالت میکنه تو. امور پدر و مادر و برادر من حالا ما بر حسب احترام هیچی نمیگیم ولی ایشون خودشون یک دختر سن بالا و مجرد داره ک داره تو شهر دیگه با دوستاش مجردی زندگی میکنه(خیلیم خانواده مذهبی هستن)که هیچ کس جرات نداره بپرسه دخترت خوبه کجا هست ینی اصلا ب دیگران رو نمیده که بپرسن
ینی کور خودش بینای بقیه
میخام یک جوابی بدم ک دیگه حرفی نزنه درباره زن داداشم و اتفاقی ک براش افتاده و اینکه من اختیار خونمو دارم هر کیو. بخام دعوت میکنم