یکی رو می شناختم که دیوانه وار عاشق من بود.هنوزم هست.اما من دوستش نداشتم.
بعد از آشنایی با نامزدم،رهاش کردم.احساس می کنم دلش شکست.چون بعد از یک سال همون ظلمی که در حقش کردم رو خودم دارم میبینم.
حالا میفهمم کارهاش از سر عشق زیادی بوده.من الآن دقیقا شبیه اون شدم...اما همسرم فکر می کنه از سر لجبازیه کارهام...😢😢😢😢😢😔😔😔😔😔😔
امروز بهم گفت خیلی وقته که واسم مردی...من هیچ محبتی رو ازش دریغ نکردم.غرورم رو...زندگیمو...همه چیزمو به پاش ریختم.غرورمو له کرد.دلمو بدجوری شکست.اما دوستش دارم.دیوانه وار دوستش دارم.عشقش مثل یه اوتانازی می مونه واسم...