2777
2789

بچه ها من و شوهرم جفتمون شاغلیم

صبح میریم تا بیایم هفت و هشت شبه

مشکل اینه مادرشوهر منو ول کنی هر روز میگه بریم خونش

هر روزی که فرداش تعطیلیم گیر میده شبش بریم اونجا بعد میریم هم میشینه من عین کلفتا با اون خستگی باید کار کنم و ظرف بشورم (دختر و عروس دیگه ای هم نداره)

ما خونه خودمون شام میخوریم کلا دو تا بشقاب میشورم اونجا میرم ده تا ظرفو با اوج خستگی باید بشورم

خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییی هم کنه اس یعنی میگیم نه باز گیر میده باز زنگ میزنه

من یه مدت بلاکش کرده بودم زنگ میزد به شوهرم اونم گرفتار شده بود هر روز باید میگفت نمیایم و خسته ایم و اینا

الان سه شنبه مارو به زور شام کشوند اونجا

چهارشنبه صبح زنگ زد که میخوایم بیایم خونتون درخت توتتون بار داده توت بخوریم منم دیگه کارد به استخونم رسیده بود خونه رو ول کردم رفتم خونه ی بابام و اوناعم اومدن و رفتن بعد شوهرم اومد دنبالم

باز الان زنگ زده بود میپرسید شوهر من کی از ماموریت برمیگرده من گفتم فردا شب گفت خب بعدش میاین اینجا دیگه ؟ گفتم نه خسته ایم!

جمعه ی هفته ی پیش میخواستیم بریم مثلا یه سفر یه روزه به بهونه ی اینکه ماشین پدرشوهرم خرابه گند زد به سفرمون باز زوری ناهار مارو کشوند اونجا

کلا زله شدم از دستش

تو خونه یه مزون داره هر وقت اونجا سرش شلوغ باشه ما راحتیم ولی خدانکنه مثله الان بیکار باشه میچرخه به اولین موضوعی که گیر میده ماییم

چی کار کنم دست از سرمون برداره؟ کسی هست مشکل منو داشته باشه؟

اون اوایل عروسی مون من سرکار نمیرفتم و هر روز و هر روز باید براش توضیح میدادم که تو خونه میخوام استراحت کنم و کار دارم و نمیخوام برم خونه ی اونا

کار هر روز صبحش این بود زنگ بزنه بگه بیا اینجا و کلید کنه که باید بیای و شوهرت اومد اینجا شام بخورین برین خونتون

الان رفتم سرکار مثلا بهتر شده اونم باز فقط تایمایی که سرش شلوغه وگرنه کچلمون میکنه بازم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

از رو هم نمیره فقط😁😁

تو حق نداری ب چیز های منفی فکر کنی ...تو از جنس خدایی   و خدا سرشار از انرژی مثبته                                          لبخند بزن دوستم :)            

از اول این رویه رو داشتین عادت شده براش.

این عادت هم شده انتظار از شما داشتن.

عزیزم ببخشیدا تقصیر خودته

خودت باید مدیریت کنی

هر کاری واسه این بشر انجام بدی بازم کمه و عروس بده

مادر شوهر منم همینطور بود 

خیییلی گیر میداد ولی من بخاطر اینکه باهاش خیلی معذبم قبول نمیکردم برم و هرچی میگفت قبول نمیکردم.

وقتی میدیم خیلی گیر میده میگفتم فردا شب ایشالا.

فردا شبم ی بهونه دیگه 

الان عادت کرده،هروقتم میگه بیاید میگیم ایشالا در اولین فرصت میایم 


اون اوایل ازدواج ک شوهرم اصلا گوشی رو جواب نمیداد اگرم میداد میگفت بیرونیم دیر میریم خونه ک اصرار بیخود نکنه

لطفا" برای مامانم که تو بستر بیماریه دعا کنید

من عزیزم 

اینقدر گیر میده بیاین بیاین البته مادر شوهر من تنهاس

از هر ده باری که میگه یه بار میریم برای نهار

اینجوری هر دو روز یه بار بهش سر میزنیم ولی برای خوردن نمی مونیم 

هفته قبل با دعوا مارو دعوت کردن اخرش تو روم گفت از این به بعد میخوان بیاین یا نیاین با خودتونه !

خدایا خودت مواظبش باش
تحمل بايد كنيد با همسرتون صحبت كنيد بگيد خودتون خونه و زندگي و مشكلات داريد و نمي شه همش اونجا باشيد ...

همسرم طرف منه خودش هم خسته میشه گاهی از دست مامانش 

بهش تا حالا چند بار گفته ما خسته ایم هی گیر نده بیایم و کارمون میمونه ولی اصلا درک نمیکنه .زنگ میزنه گیر میده وحشتناک بعدم بغض میکنه شوهر منم کوتاه میاد

اوایل عروسی مون شوهر من یه ماه ماموریت بود وقتی برگشت یه هفته موند تمام اون یه هفته با زور و صدبار تماس مارو کشوند اونجا 

یعنی ما تا دو ماه اول عروسی مون یه شب تنها نبودیم !

بعد از یک ماه  ونیم یه شب رفتیم خونه ی مامانم زنگ زد به شوهرم پای تلفن گریه میکرد که چرا به من سر نمیزنی شوهرم هم میگفت مامانم گناه داره اون شب هم رفتیم خونش

الان خود شوهرم هم فهمیده زیاد بهش روداده ولی اون ول نمیکنه بازم 

اصلا یه آدم عوضی ایه که دومی نداره 

ما عقد بودیم مامان من برای شوهرم تولد سورپرایزی گرفت بعد فردای تولد صبح جلو شوهرم زده بود زیر گریه که تو داری از پیش ما میری و زن گرفتی چه قدر برای ما سخت شده واینا 

خب عزیزم بگو ک مهمان داری دوستات میخان بیان یا جایی میخای بری..منم خانواده همسرم اینجور بودن همیشه غذا درست میکردن میگفتن شام یا ناهار بیاین بخدا ب زندگیم و کارای خونه م نمیرسیدم وقتیم میرفتم تا میرسیدم خونه مث جنازه بودم حال نداشتم کارام کنم باز فرداش همینطور...رفت و امدم کم کردم..و الان ماهی سه یا چهار بار میرم اونام دیگه خبری ازشون نیس اصلا

خدایا....شکرت که میگم : شکرت..
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز