در مورد گفتن به شوهرت نظري ندارم اما خيلي بي خيالي بر عكس شوهرت پاشو بچرو بردار ببر دكتر زودتر خداي نكرده يه اتفاقي نيفته تو خواب
ممنون عزیزم.با اینکه از عنوان تاپیکمم معلوم بود که فقط در مورد اینکه به شوهرم بگم یا نه نظر خواستم اما بازم جواب دادین ممنون.
نگرانی های یک مادر رو فقط یک مادر میفهمه .
مطمئن باشین حتما نگران بودم و ی چیزایی تو زندگیم هست و میشه که راهنمایی خواستم .
انقد نگران بودم که از دیروز ظهر پلک نزدم و مدام به بچه نگاه میکنم ببینم در چه حاله.الانم که تایپ میکنم چون بچه شیر خورده تو بغل مامانمه چون رفلاکس داره باید بعد شیرخوردن عمودی تو بغل نگه دارم.
بازم ممنون که جواب دادین و تندی جوابتونو میزارم رو حساب اینکه برای بچه م نگران شدین.
ممنونم😍
میدونم عزیزم با حرفایی که زدی قابل پیش بینی بود همچین رفتاری.ولی حتمن وقتی یکم کوچولوت از آب و گل درومد و وقتت باز شد،رو این موضوع کار کن.
راستی،اینجا کاربر خوب زیاد داره،فقط بعضیا هستن که متاسفانه زیاد آداب و اصول اجتماعی رو رعایت نمیکنن،مثلن خوب جواب نمیدن یا اصلن مهم نیست که زیر تاپیکشون رفتی و باهاشون صحبت کردی یا راهنمایی کردی،ولی شما همه رو با حوصله و خوب جواب دادی که خیلی خوشم اومد،خدا نی نی تو برات حفظ کنه عزیزم
ممنون عزیزم از راهنماییت.
راستش خودمم دوست دارم روی رفتارشوهرم کارکنم از امشب یک کم شروع کردم.
برای اتفاقی که برای بچه م هم افتاد ظهر بهش گفتم اول که ناراحت شدکه چرا زودتر نگفتم بعدم طبق انتظارم نهارنخورده زنگ زد به چندتادکتروازشون راهنمایی خواست و اونام گفتن چون تعطیل رسمی بوده علنا کاری انجام نمیشده شنبه ببرین مطب.
دیگه از ظهرم شوهرم مثل مرغ پرکنده میمونه
برای همین بهش گفتم سعی کن استرستو انقد وارد زندگی خانوادت نکنی فردا بچه هم مثل خودت میشه یک ادم استرسی و همیشه نگران....
فعلا که موافق بودوچیزی نگفت تا بعد ببینم چی میشه.
راستی ممنون عزیزم از توجهت که به تاپیکم و پستای اینجا کردی.آره راست میگی همه روخوندم وجواب دادم چون نگران بچه م بودم و برام مهم بود ببینم بقبه هم میگن که این حالت بچه نگران کننده بوده یا نه.انشالاه خدا شمارو هم برای خانوادت حفظ کنه و همیشه شاد باشین😍😚
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز