و امروز ظهر هم خواب دیدم داریم میریم یه جایی مثل یه اردوگاه من خیلی خوب لباس پوشیدم ، همه دخترا از حسودی نگاهشون روی منه، بعدا به یه علت کوچیک که یادم نیست با بابام دعوام میشه و اون من رو کلی کتک میزنه ، با تپش قلب بیدار شدم و الان هم اون حس ناراحتی رو دارم ، خیلی غیر عادی نیست که من چندروزه پشت سد هم کابوس میبینم
☆{وقتی که گاو وارد قصر میشه ، گاو پادشاه نمیشه فقط قصر تویله میشه ( مراقب انسان هایی که وارد زندگیتون میشن باشید)}☆