اسی من موردی دیدم از یه پسر که حرفاتون باعث شد دوباره یادم بیوفته همسایه خونه پدربزرگمن اونا
تابستون امسال بعد مدت ها منو دید و اصلا خشکش زد محو چهرم شد☹️
بعد اون رفتاری عجیبش شروع شد
همش سعی میکرد منو نگام کنه بهم بفهمونه متوجهمه اصلا ضایع بود بیرون میومدم اونم بیرون وایمیستاد و هی گردنشو میچرخوند منو نگاه میکرد
پدربزرگم مریض شد با مادرش اومدن عیادت!
اونجام چشم تو چشم میشدم باهاش میرفت هپروت و حرفاش بادش میرفت!
دیگ جوری شد مادرم هم فهمیده بود میگفت این پسر از تو خوشش میاد!
پدربزرگم فوت شد باز یه شب با مادرش اومدن ختم
و دیگ من شک نداشتم این روی من نظر دارع
منه ساده هم بهش حس پیدا کردم
اما جلو تر نمیومد هی توجه ریز از دور...گاهی هم بی پروا...
تا اینکه از پسر داییم که دوست صمیمیشه شنیدم ۴ ساله دوست دختر داره!!!!
تو رابطه جدی هست...جدی که میگم یعنی قصد ازدواج!
پشماااام ریخته بود که اخه خدای من مگه میشه اون وقتی متعهده حالا درسته دوست دختر ولی خب رابطست دیگ
اینجوری به من نخ بده...چراغ سبز بده
هنوزم همینه وقتی منو میبینه رفتارش اصلا عادی نیست
و من در عجبم از اینکه این چجور رابطه جدی ای هست که پسر دنبال یکی دیگ ذهنش میچرخه!