یه خانواده تو تهران با وضع مالی خوب یکی از پسراشون( امیر علی) ک نور چشمی پدرش بوده برخلاف خواست پدرش با یه دختر پرورشگاهی عقد میکنه و از خانواده ترد میشه و اینا هیچ وقت عروسشون رو ندیده بودن
امیر علی و همسرش مینو تو یه شهر دیگه زندگی میکردند چون دختره بارداره یه زن جوانی به اسم نسا هر از گاهی میومد خونشون کمک بده که اونم باردار بود و اینا با هم صمیمی میشن و نسا کلی اطلاعات از مینو و زندگیش میفهمه تا اینکه
خانواده امیر علی چون دلشون میخواد نوه شون رو بعد تولد ببینن
از پسره میخان با مینو بیاد تهران اینا ک میخان حرکت کنن به سمت تهران یهو میبینن
نسا ک همسرش لاابالی بود نسا رو بخاطر اینکه راضی نمیشه بچشون رو بعد تولد بفروشن کتک میزنه و اونم از ترس فرار میکنه
ک سر راهش مینو و شوهرش رو میبینه مینو هم بخاطر حال آشفته نسا بهش میگه بیا تا تهران میرسونیمت بین راه بارندگی بود اینا تصادف میکنن و امیر علی بیهوش میشه و مینو هم میل بافتنی (بافتنی میبافت تو ماشین) میره تو نمیدونم قلبش یا ریش خلاصه رو به مرگه نسا هم فقط یه خراش کوچیک داشت کمک میکنه بچه مینو تو همون ماشین بدنیا میاره (دردش گرفته بود) و بعد مینو بچش رو میسپره به نسا و خودشم میمیره بعد نسا امیر علی رو میاره بیرون از ماشین همینطور بیهوش بعد یواش یواش ذهنش به اینجا میره ک اینا عروسشون رو ندیدن امیر علی هم ک مرده مینو هم همینطور و خودشو جای عروس اونا مینو میزنه و .....
خسته شدم🥴😁