خدا شوهرمو لعنت کنه همراه با خانوادش
یه شیر خشک نمیخره میگه ضرر داره
منم شیرم خوب نمیشه مگه روری که استراحت زیاد و خواب کافی داشته باشم تو آرامش باشم و کلی غذا و.... خورده باشم
که اون شرایط فقط وقتی مادرم پیشمه واسم فراهمه و شیر کافی دارم
الان تا میگم شیر ندارم دعوا که چرا غذا نمیخوری
خب چی بخورم کوفت و زهرمار بخورم
وقت نمیکنم غذا بپزم هر سری میگم بزار بکم زیاد بپزم بمونه واسه وعده بعدی یا ... که شوهرم میشه هیولا همشو میخوره انداره یه بچه ۵ ساله میشه سهم من یا مادرش که دائم خونمونه کلی میکشه واسه اون
یا مثلا میگه ناهار نمیام خونه منم سهم خودم میپزم یهو میاد سهم منو میخوره گشنه میمونم
جز این مورد میوه گاهی خوب میخره اما گاهی دو کیلو سیب میندازه جلوم که والا دو کیلو سیب شیر نمیکنه
ولس مامانم موز و گلابی و خرمالو انواع میوه هارو میداد بهم
بعد جز اون مثلا تو خونه میوه خوب داریم یا مثلا من پختم میوه واسه خودم که راحت تر بخورم همونو اکثر شوهرم میلونبونه
کشمش ومویز باشه رو هوا میزنه تو یک ساعت نیم کیلو کوفت میکنه که دیگه قید اونو زدم
آجیل ویزای دیگه فعلا سنگینه نمیتونم بخورم
خرما هم باشه همینطور نمیزاره بمونه
یا مثلا آبمیوه میگیرم دو لیوان میشم میدم بکیشد به اون میخوره بعدا الکی میگه ای وای میگفتی همینه من نمیخوردم
بعد خون به جیگرم میکنه تا چیزی بخره مجبوری با صرفه جویی استفاده میکنم