۶ سال پیش که پدرم فوت کرد اموال زیادی نداشت ماشین بود مقداری بیمه عمر و پول پیش خونش. من و دو تا برادر مجرد که اونموقع کم سن و سال بودیم چیزی نخواستیم. با رضایت خودمون همرو دادیم مادرمون. مادرم بخاطر بیماری پدرم خیلی بدهی داشت. ماشینو فروخت بدهیاشو داد. ۲ سال پیش که مادرم فوت کرد من بازم چیزی نخواستم چون برادرام خیلی برای بیماری مادرم خرج کردن به نظر من پول پیش و وسیله ها و پس انداز مادرم همه حق اونا بود. خاکسپاری و سوم مادرمو اونا گرفتن. چهلمشو همسر من. حالا برادرام همش فکر میکنن به من بدهی دارن. مثلا من گاهی برای فریزشون خورش یا گوشت و مرغ آماده میکنم. البته پولشو میدن. ولی همش فکر میکنن من خیلی بهشون لطف میکنم و همیشه خیلی بهم احترام میزارن بچمو خیلی زیاد دوست دارن.دوس ندارم حس کنن نسبت به من وظیفه یا دینی دارن. مثلا یکیشون دو ماه پیش من گرفتار بودم بهم ۳۰ تومن داد و قسم خورد پول تو حسابش بوده الان فهمیدم بخاطر من ربع سکشو فروخته. هر کارم میکنم نمیگیره ربع سکه. میگه همون ۳۰ تومنو بده.
"هر کسی را ملاقات میکنی درگیر نبردی است که تو هیچ چیز درباره آن نمیدانی. همیشه مهربان باش." بعد از دیدن خیلی دعوا و پرخاشها در سایت، عمیقا به این نتیجه رسیدم که خیلیها در این دسته جا میگیرند 😊