قبلا دو هفته پیش اینا خیلی صمیمی بودم باهاش دوس دختر داداشمه
پیام داده گفت اگه وقت داری میای بریم کتابخونه واسه ژوژمانمون قرار بود کمک کنیم به همدیگه الان ازش متنفرم خوشم نمیاد ازش
فکر میکنم واسه خودشیرینی داره اینطوری میکنه مهربون رفتار میکنه و سعی میکنه خودشو تو دل ما جا کنه
معلوم نیست دعا نوشته واسه داداشم چیه
انقدر اونو میپرسته همش حرف اونو میزنه هیچ یه ماه نیست دوست شدن دو تا کادو گرفته واسش
بند خریدی که برای من بود رو رفته داده واسه دختره خوراکی گرفته اونم پرو پرو قبول کرده
حالا نمیدونم چجوری بگم بهش که نره داداشمو پر کنه
نمیخوام برم بهش پیام بدم بگم
فعلا سرم شلوغه نمیتونم بیام؟
چون بیشتر کارای ژوژمان من بود اون قرار بود اجرا کنه و تصویر برداریشو انجام بده