از صبحه ساعت هشته من بیدار شدم ب هوای گربع در خونمون دیدم تمام بدنش خیسه هی ام ناله میکنه فک کنم سردش بود بقیه گربه ها میرن سر پناه میگیرن این ور اون ور این تو برف میچرخه .
مادر شوعرمم بدش میاد از این گربه رقتم بهش گفتم ی کارتون بزرگ داری بدی ی خونه میخام برای گربه بسازم توشم ی چیز نرم بندازم بره توش.
گفت نه در صورتی ک ی عالمه کارتون داره نداد گفت اون خودش جا پیدا میکنه لازم نیست تو خونه درست کنی حتی مسخرمم کرد .
دیشبم گربه بیچاره زیر ماشین سنگین ما پناه گرفته بود درو وا کرده بود گربه رو هول میداد فوش میداد ک بره میگفت پدر سوخته در ب در گمشو برو این زن خیلی بی رحمه بعدم ب دروغ ب شوهرم گفته بود میخواسته بیاد تو خونه کصافت