شوهرمو تو میوه فروشی دیدم انگار ارث باباشو خورده بودم یادم رفت بگم شماره کارت بفرسته با لبخند سلام دادم سلام سردی کردو نگاه به اون طرف و رفت پشتشو کرد به منو شوهرمو اروم اروم میوه بردلشت تا ما بریم
برعکس فامیل های ما بیرون میبینی اونقدر سلام گرم میدن خبر ازت میگیرن که باورت نمیشه که همین ها هستند سال به سال از آدم خبر نمیگیرن .علاقه ای هم به دیدنمون ندارن