متنفرم از خانوادم
تو اردبیل زندگی میکنم دوست دارم تو شیراز یا تو اصفهان و و تبریز و تهران
دانشگاه قبول شم دلم میخواد هیچ وقت خانوادم رو نبینم
حالم بهم میخوره ازشون اگه پول داشتم هر دوتاشون رو میکشتم فرار می کردم یه کشور دیگه
مخصوصا از پدرم خیلی متنفرم
همیشه به اونایی حسودیم میشه که میگن پرنسس بابامم یا دختر بابامم
شاید از طرز نوشتن من فکر کنید عقده ای ام
اما من حسرت داشتم یه پدر و مادر خوب تو دلم میمونه
هیچ آرزویی ندارم فقط آرزوم اینه که مستقل بشم و برم شهر دیگه درس بخونم و همون جا هم خونه بگیرم بمونم
خدایا هیچ وقت حسرت نشه برام
ببخشید طولانی شد اما حرف دلم همین قد بود همین چند سطر☺️❤️