حالم بده
اصلا ب فکر خودم نیستم بیشتر حال بقیه واسم مهمه دوس دارم بقیه حالشون خوب باشه من خودم رماتیسم دارم التهاب روده دارم کولیت دارم میگرن دارم بدن درد دارم تپش قلب دارم دو سال ونیم هستش هر ۴۲ روز یکبار باید امدول و سرم بزنم نمیدونم کورتن میزنم ۱۰ روز اخر ب ۴۲ بدن دردم شروع میشه حال روحیم ب شدت بد و ضعیف میشه کلا حساس میشم شاید بعد از امپول برام اون حرف مهم نباشه اما تو این ۱۰ روز هر کی بگه بهم تو ناراحت میشم زود میزنم. زیر گریه یا دعوا راه میندازم
اعصابم خیلییییییییییی داغونه به همه خوبی میکنم حالشونو میپرسم وقتی مریض باشن ولی اونا ن مهم نیس میگن ما نمیدونستیم ولی. ب نظرم باید زنگ بزنن ک بفهمن ن این ک سال تا ماه نزنن عمو هام میگم زناشون ک بماند البته نباید انتظار داشت میدونم ولی آخه خودم چون اینجوریم میگم باید زنگبزنن ولی بعد ب خودم میگم شاید گرفتار باشن منم مثل خودشون رفتار کنم من باید خودم حال خودمو خوب کنم ب فکر خودم باشم ن بقیه یا خودمو دوس داشته باشم
اما نمی دنمیدونم چیکار کنم دلم خیلییییییییییی گرفته