شوهرم اعتیاد داره به الکل و شیشه ..پدرش ک بچه بوده فوت کرده و یه مادر داره ۷۵ سالشه ک بجز گریه و زاری کاری نمیکنه ... ی برادر بزرگتر داره ک دیگه دست ب دامن اون شدم .. اون امروز اومد خونمون ب شوهرم اولش گفت باید ترککنی وگرنه میدمت کمپ اجباری ...بعد این حرفا یهو برگشت گفت ک من فصل بیکاریمه و از این ببعد میخوام بیام تو شرکت تو کار یاد بگیرم ... ( شوهرم شرکت داره و پول خوب در میاره و کارش تخصصیه و همیشه نمیزاره هیچکی بره تو کارش چون میگه کارو ازم میدزدن حتی برادر و خواهرشم نیاورده چون ب من میگف اعتماد ندارم بهشون اینا بعدا کارو از چنگم در میارن ی بیلاخم بهم نشون میدن و کلا همیشه از خونوادش فاصله میگیره و کلا دوری میگیره فقط یکم با مادرش خوبه ) حالا نمیدمنم برادرش دنبال کمک کردن ب اینه یا دنبال پول و کار برا خودشه وضع مالیشم خوب نیست با اینکه ۸ سال از شوهرم بزرگتره از خودش تقریبا هیچی نداره کلا تنها کسی ک تو خوانواده اینا وضعش خوبه شوهر منه ...حالا مادرش ۲۴ ساعته زیر گوش من میخونه ک برادرش باید بره شرکت ... من نمیدونم ترک کردن این چ ربطی ب شرکت داره؟؟؟؟؟؟ بنظرتون الکی بد بین شدم ؟
میخان کار یاد بگیرن شوهرتو بندازن کمپ شرکتو صاحب شن. شوهرت خونوادشو خوب میشناسه که ازشون دوری میکنه به همسرت بگو بیخیال برادرش بشه اگه میخاد ترک کنه یمدت بره کمپ نمیخادم که هیچ به زندگیش ادامه بده حداقل شرکتو و کارو بارشو از دس نده
ببخشیدا ولی شوهرت خیلی بدرد نخورهبرادری که ببینه وضع برادرش بده و کاری از دستش بر بیاد و انجام نده ا ...
نمیدونم چرا بین خواهر و برادریشون اینطوره ... با اینکه شوهرم برا خونواده من خیلی کمک میکنه اما برا خونواده خودش نمیکنه اصلا نمیدونم از چیکینه داره چرا اینطوره