اگه حوصله دارین بخونین چون نیاز دارم بهتون و براتون دعا میکنم.
بچه ها من یبار ینفر میخواست بهم تجاوز کنه و وقتی فرار کردم و رسیدم خونه بابام دید همه جام خاکیه و زخمی ام بهم گفت تو حیوونی میدونی حیوون ینی چی؟ یه حیوون بیش نیستی با اینکه من هیچ گناهی نداشتم
یبار دیگه ینفر دیگه میخواست بهم تجاوز کنه دیقه ی نود بهم رسیدن ب لطف خدا . اثر انگشتش همه جا بود التماس کردم شکایت کنن پیداش کنن نکردن گفتن ابرومون میره .
خیلی بهم خوبی کردن بعدش بچه ها خیلی پدر مادرم زحمت کشیدن پدرم دست فروشه مادرم صب تا شب تو اشپز خونه س.
تا حدی جبران کردن ولی دلم صاف نمیشه که نمیشه.
امروز بانک گفت باهام بیا رفتم بدون اینکه پشت سرشو نگاه کنه از خیابون رد شد و به کتفشم نبود من رد شدم یا نه
تو خیابون یکی بد رانندگی میکنه فقط فحش رکیک میده و کل روز در حال نق زدنن با مادرم
نمیدونم چه حسی بهشون باید داشته باشم
از یه طرف پدر مادرمن زحمتاشونو جبراناشونو میبینم
از یه طرف هرروز یچیز جدید رو میکنن.
من تمام موقعیتای خوبی که داشتم و بخاطر همین اخلاقای گوهشون و خونه ای که فرقی با خرابه نداره رد کردم.
خستم خیلی خستم.