من یه دوستی دارم که باهم خیلی خوب بودیم
بهم اعتماد داشتیم
جوری که وقتی کار جدیدش رو شروع کرد فقط بمن گفت
چند روز پیش زنگ زدم بهش.اِشغال بود
بعد خودش زد.حالش رو پرسیدم و بهش گفتم فردا میام دیدنت،کارت دارم.گفت باشه
فرداش من زود راه افتادم که زود برگردم.از لحظه ی راه افتادنم زنگ زدم تا ببینم هست یا نه،چون زودتر داشتم میرفتم
جواب نداد
تا برسم ۷ بار زنگ زدم و جواب نداد
رسیدم جلو در مغازش،رفتم تو دیدم گوشی رو میز جلوشه و مشغوله کاره
یهو منو دید تا سلام بده گفتم گوشیتو چرا جواب نمیدی
گفت آنتن نداشتم،مگه برات پیامک نمیاد؟
گفتم به تو باید پیامک بیاد که تماس از دست رفته داشتی.دلم میخواست همونجا برگردم اما صبر کردم
نشستم.واسم چایی اورد و صحبت کردیم.پنج دقیقه بعد گوشیش زنگ خورد اما جواب نداد
دیدم پس انتن داره
بعد پاشدم و گفتم دیرم شده و اومدم
همش میگم چرا عقلم نرسید جلو در مغازش زنگ بزنم صدای گوشیش رو بشنوم ببینم زنگ میخوره و جواب نمیده یا واقعا انتن نداشته
اخه موضوع اینه که هیچ کدورتی هم بینمون نیست
اتفاقا از مشکلات هم باخبریم و کلی قبلا درددل میکردیم
هیچ موضوعی هم پیش نیومده بگم ازم دلخوره یا هرچیز دیگه
اما از اون روز به بعد دل چرکین شدم