2777
2789
سه شب قبل اونجا رفتیم با شوهرمدقیقا همین کارو کردم

آره بابا ...پسرت هم خوشحال میشه...شوهرت هم..زیاد بزرگش نکن یه شب هس دیگه...والله دیگه انقد گرونی هس فک نکنم دیگه دل وماغی برا کسی مونده باشه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تو دعوا این چیزا پیش میاد حالا طرف یه غلطی کرده اونموقع الان اگه شما هی بخوای بهش فکر کنی و واکنش نش ...

به سوال ازت دارم

شوهرم و مادرشوهرم یه باغ مسترک دارن

اونجا توی خونه باغ مادرشوهرم خیلی منو اذیت میکرد

حالا یه برنامه دارم برای باغ رفتنمون

میخوام روزها رو تقسیم کنیم

وقتی مادرشوهرم میره من نرم

وقتی من میرم اون نیاد

شوهرم قبول کردهولی نمیدونم از ته دل راضیه یا نه

بستگی به نوع حرف زدنت داره

باید میگفتی مثلا من میخوام با خانوادم یا دوستان بریم برای همین میگم تایممون مشخص باشه و بتونیم راحت دعوت کنیم


البته اینکه مادرشوهرت هم قبول کنه مهمه🥴

اشتباههاز این به بعد تنها رفتنو عادی میکنیبعدا میای میگی مادر و خواهرش پرش میکننیه شبه تحمل کن با هم ...


دقیقا این دستمون حرف عاقلانه ای زد.. تنهایی رفتنو براش عادی نکن.. چون خانواده شوهر اولین و مهمترین دشمن زندگی مشترک شما هستن.. فرصت پر کردن شوهرتو بهشون نده.. یه سریا مستقیم پر میکنن. یه سریا با سیاست و با پنبه سر میبرن.

شوهرتو عادت نده بدون تو جایی بره



من شوهرم هررررجای دنیا بخاد تنهایی بره حرفی نیس.. ولی خونه مادرشوهر بدون من نباید بره.. شاید زنه از سیاستش برا یکی دوبار رفتن بدی از من نگه چون خیلی باسیاست و موذیه.. ولی شک نکن افسارو ک ب دسش گرف دیگه شوهرمو برعلیه من یجوری پرش میکنه ک دیگه تا خوده طلاقم منو پیش میبره.. اینقدر از دورویی و بهم زنی و حرف درست کنی و عقده و کینه و موذی گری این زن من میترسم ک از خوده شیطان ترس ندارم! افسار برادرشوهرمو ک ب دست گرفته آخر شبا ب زور میره خونه خودش.. هیچوقت ندیدم با زن و بچش معاشرت کنه.. یا سر کاره.. یا زیر چونه این زن.. زنشم یکبار پیش همه گف من از خدامه.. گف من از سرکار میام یجوری خستم ک میخام تنها باشم.. من چند بارم از بین حرفاش اینو برداشت کردم ک اگه نذاره بیاد خونه مادرش. شوهرش جو خونه رو برای زنش تنگ و سنگین میکنه.. اینم از خدا خواسته خودشو کشیده کنار.. نه تفریح مشترک دارن. نه زندگی مشترک. و نه عشق و علاقه واقعی... هر کدوم خونه مادر خودشونن!! یه بارم باهاشون تفریح رفتیم ک از کوه بالا رفتنی پسره دست مادرشو گرفت دوتایی قدم میزدن.. زنه هم تنهایی مث عقده ای ها قدم میزد و با حسرت ب منو شوهرم ک دوتایی میرفتیم و باهم بگو بخند داشتیم نگا میکرد.. این حسرتها الان شده براشون کینه.. ب هرحال مرد مامانی ب درد هیچ زن و زندگیی نمیخوره.. من واقعا از اینکه شوهرم شخصیت اینجوری نداره بی نهایت ازش ممنونم و راحت میتونم بهش تکیه کنم.. خدا برام حفظش کنه..

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز