اره مثلا خاطرات سفر و اینا ی جن تا یادمه البته کم و بیش ولی ی بار خونه مامان بزرگم بودم ی پسر خاله دارم 7 سال ازم کوچیکتره بعد من ی قیچی دیدم موهامو جلوش زدم بعد انداختم گردون اون اینقدر دعواش کرد منم اینقدر خندیدم خخخخخ بعد همون روز داشتیم بازی میکردیم زدیم ی گلدون شکوندم بازم انداختم گردون اون یا یادمه بچه بودم در حد 5 سال اینا داییم ی پراید داشت نمیدونم چرا سوییچ توش بود منم روشن کردم ی باره ماشین دنگی خورد تو دیوار رفتم زیر صندلی قایم شدم گفتم اینا منو میبرن زندان خخخخخ آخرش شب ساعت 1 منو بردن خونمون خخخخ
ما رو کتلت نکنی فقط خخخخ یا مثلا ی بار میخواستیم بریم سفر بندرعباس شبش منو با همون لباس خوابم انداختن تو ماشین صبح بیدار شدم دیدم عه من کجام!!!تو لابی هتل بودم خخخخ
من اقاجونم داشت خونشون سنگ نما میزد بعد ما تازه از ماشین اومدیم پایین قبل مامانم زود رفتم داخل پیشونی پسرخالم که دوماه ازم کوچیکتره رو شکستم بخیه خورد هنوز جاش معلومه اون موقع ۵ سالم بود
«تو دنیایی که عشق توش زود دود میشه… من ترجیح میدم آتیشمو خرجِ رویا کنم نه آدمها.»
من همه بلا سر خودم وبقیه دراوردم دستامو با تیغ بریدم از تخت خواب دو طبقع ای پریدم که اصلا داشتم میم ...
واااهههه گفتی با تیغ من ی بار مداد کردم تو کف دستم در نمیومد!!!!هنوز جاش مونده!!! منم تختم پله داره ی بار نزدیک بود بیوفتم ازش دیگه بعدا نرده گذاشتن جلوش