اره من از سالی که دانشجو شدم مادرم گفت برو سرکار
منشی بودم،میگفت باید یاد بگیری دستت تو جیب خودت باشه
یکسال من بیکار بودم انقدر غر میزد کارای مسخره پیدا میکرد برام کع دیگع یع کار دولتی پیدا کردم خداروشکر سر دوماه همونجا شوهر کردم و دیگه نرفتم سرکار
اصلاااا ادمولخرجینبودم شاید خونه بابام سالی یکبال مانتو میخریدم یا کیف و کفش خیلییی کم میخریدم
ولی خونه شوهرم خداروشکر قشنگ میخرم