۱۳ سال اختلاف سنی داریم
حس میکنم خیلی برام تعیین تکلیف کرده انگار قالب آماده داره قرار تنم کنه عین اون چیزی بشم که میخواد حسم به نظرتون واقعیه یا دارم بزرگش میکنم؟
گفته خودش:
وضع مالی خوبه انقدر که الان از املاکی که داده اجاره فقط پول در میاره تو کار ساخت و ساز بود ولی الان فقط ساخت ساز های بزرگ شرکت میکنه
با دوستش هم تو کار واردات ماشینن تو دفتر دوستش ماشین وارد میکنن از دبی
خیلی بهم حس منفی داد پسر به خاطر ۳ چیز:
اول گفت اصلا دوست ندارم شاغل باشی ( من عاشق اینم کار کنم دارم ۴ تا زبان همزمان یاد میگیرم که برم تو شرکت تجاری کار کنم و بعدش تلاش کنم خودم وارد این شاخه بشم ) وقتی اینو شنیدم خیلی ناراحت شدم پرسیدم از چه نظر؟ گفت دوست دارم کارهای خونه رو انجام بده سرش به خونه گرم باشه و در دسترس باشه
من مربی ورزشی گفت حتی ورزش هم تفننی یاد بده هر روز نه
دوم
مذهبی نیست زیاد در حد نماز روزه ، من خودم مذهبی نبودم ولی دوست داشتم همسرم مذهبی باشه منم مسیرم داره تغییر میکنه
سوم اینکه گفت اگه درس بخونی حمایت میکنم ادامه بده ولی اینکه هم به درس هم به خونه هم بچه در آینده برسی به زرنگی خودت بستگی داره من واقعا نفهمیدم منظورش از حمایت این وسط چی بود جدی
چهارم اینکه
گفت من دوست ندارم پیش من چادر بپوشی اما گاهی به خاطر احترام به مامان در بعضی مراسم ها بپوشی بهتره
منم گفتم من دو رو نیستم پوششم همه جا یکیه گفت نه به خاطر مامان اونم فقط بعضی مراسم ها نه همه جا
نمیدونم ولی بهم برخورد