2777
2789
عنوان

یه لحظه بیاین

19 بازدید | 1 پست

مادر شوهرم یه دو هفته ای میشه عمل کرده حالش خوبه راه میره حتی میتونه کاراشو بکنه اما نمیکنه به عمد ک شوهرش یا من بکنیم




واسه خوردن ک آماده اس




امروز گریه میکرد ک شوهرم غذا درست نکرده به من گفته دیگه من درست نمیکنم خودت بلند شو




اخه بگو چته ک بلند نمیشی کارات بکنی حالش بخدا بهتراز منه دارم از درد پریود میمیرم تو خونه خودم نمیتونم بشینم ای کاش خونه هامون پیش هم نبود الان پدر شوهرم زنگ زده میگه بیا سبزی پاک کن جونی ندارم کجای دلم بزارم اخه دبگه خسقهرشونم دیگه واسم مهم نیست بخدا تو این چون روز مثه پروانه دورش گشتم کاراش کردم اما بی منته ادب نداره حرف دهنش بلد نیست هرچی خوبی هم بهش بکنی هیچ ک هیچ بخاطر همین اخلاقای گندشونه ک دلم نمیخاد برم پیششون وگرنه کی از ادم مهربونو با اخلاق بدش میادته شدم

زندگی با مادرشوهر آدم و پیر میکنه ....دقیقا مادربزرگ منم با ما زندگی میکرد گاهی اوقات به مادرم تیکه مینداخت... حالا اینکه چیزی نیست مادرم میگفت پیره بی منت کمکش میکرد ... درد اونجایی شروع میشه که عموهام وقت بی وقت خودشون و به بهانه سر زدن به مادربزرگم مهمون ما میکردن... اصلا هم خبر نمیدادن... اتاق مادربزرگم کوچیک بود اصلا مهمون جا نمیشد ....دخترعمه هام هروقت میومدن پیش مادربزرگم... مادربزرگم و پر میکردن که با مادرم دعوا کنه ....حالا وقتی مهمون ما میشدن هیچکدوم هیچ کمکی نمیکردن دست به سیاه و سفید نمیزدن... مادرم تو دوران بارداری خیلی اذیت شد ... میگفتن وظیفشه...


البته مادربزرگم هشت ساله فوت شده ... آخرین بار هم فقط با وجود بچه هاش سراغ مادرمو میگیره اما موفق نمیشه ببینتش...از اون موقع رفت و آمد ما با خانواده عموم صفر شد ... خودشون نمیان...مامانم میگه حالا هست ساله که طعم آرامشو میچشم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  3 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  3 ساعت پیش