2777
2789
عنوان

عشق سابق بعد ازدواج

| مشاهده متن کامل بحث + 430 بازدید | 26 پست
باور کن همیشه شک داشتم همیشه میگفت من عاشق نشدم

عزیزم شاید تو قلبش دوستش داشته اما اگه عاشقش بود حتما تلاشی میکرد بدست بیاره ولی مشخصه تلاشی نکرده که

سلامتی و خوشبختی دخترم

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

دوست عزیز فکر میکنی تمام ازدواج ها با عشق شکل گرفته

من شرایط مشابه شما رو دارم من و همسرم دوست بودیم و من عاشق همسرم بودم اما همسرم میگفت دوستم داره دوره دوستیمون بهم گفت عاشق دختر عموش بوده اما دختر عموش دوست پسر داشته و همسرم اتفاقی میفهمه و دیگه بهش فکر نمیکنه بعد از چند سال به دختر عموش میگه دختر عمو هم میگه من دوست پسرم رو ول میکنم و بیا ازدواج کنیم همسرم قبول نمیکنه و میگه من دیگه بهت فکر نمی کنم و هیچ حسی بهت ندارم و دختر عمو با دوست پسرش ازدواج میکنه تا اینکه من و همسرم با سختی با هم ازدواج کردیم و هر وقت دختر عمو رو می دیدم حسم خراب میشد همسرم یه وقتایی پیگیری میکرد که دختر عمو در چه حاله و ... و من مداوم باهاش دعوا میکردم خلاصه شوهر دختر عمو فوت شد و من بعدش داغون بودم و ذهنم خراب بود اما همسرم بارها و بارها بهم گفته من فقط دوستت داشتم اما خیلی تلاش کردم تا بهت برسم اما الان عاشقتم و به هیچ دختر و زنی غیر تو فکر نمیکنم.... منم دیگه رها کردم و اصلا به خودم و زندگی مشترک مون انرژی منفی نمیدم

ببخشید خیلی طولانی شد

شما هم ذهن خودت رو خراب نکن الان بچه داری چند ساله ازدواج کردی بچسب به زندگیت و کاری کن که تمام قلب همسرت بشی و دیگه همسرت به هیچ زنی غیر از شما فکر نکنه این موضوع دلیل جدایی نمیتونه باشه

میدونم دلت شکسته ولی برا کسی ک تو زندگیتون نیس یا شوهرت باهاش نبوده میخای بزاری بری بعدشم عشق چی کشک چی حسرت شد دیگ عشقش نیس ک... من خودم تو نامزدی شوهرم رمز گوشیو یواشکی من داشت میزد نوشت s1369... شوهرم حروف اولش aتاریخ تولدشم 1368خب یه احمق میفهمه برا خودش نیس حتی تاریخ تولد زن اولشم نبود پیگیر هم نشدم چون میدونستم دختر عموشه از قبل خبر داشتم ولی ب روش نیاوردم... دختره طلاق گرفت ما نامزد بودیم تقریبا 9 ماه اومد ب شوهرم گف بخاطر تو طلاق گرفتم و فلان پیاماشو خوندم هاا از خودم نمیگم اینم بگم بعد 3 چهار ماه تاریخ تولد منو زد هنوزم رمز گوشیش همونه با اینک چند دفعه گوشی عوض کرده.... خلاصه شوهرم گفت نمیخامت ما عروسی کردیم بعد دختره هم دوباره ازدواج کرد یبار خانوادشو دعوت کردیم اونم سرخود پاشد اومد منم کلی تحویلش گرفتم راستش از اول تا اخر مهمونی دختره چشم از شوهرم بر نداشت ولی اون حتی سرشم بلند نمیکرد دختره خودشو جررر میداد نگاشم نمیکرد..... حالا بگم نقش تو مهمه اگ قراره بشینی غصه بخوری زندگیت بر باده

من تورا چون جان خود میدانمت.....

دوست عزیز فکر میکنی تمام ازدواج ها با عشق شکل گرفتهمن شرایط مشابه شما رو دارم من و همسرم دوست بودیم ...

چجوری چیکار کنم

حتما شما واسش ادم امنی بودی ما رابطمون خیلی توش دعوا و بحث و جدایی بود

تو شوهرت حتی یبارم نگفته دوست دارم اندازه اون

ولی واس من علناا گفتش واقعا قلبم شکسته است نایی ندارم عاشقی کنم

نمیگم زن خوبی بودم اما این حقم نبود

میدونم دلت شکسته ولی برا کسی ک تو زندگیتون نیس یا شوهرت باهاش نبوده میخای بزاری بری بعدشم عشق چی کشک ...


خبمیگی چیکار کنم چجوری رفتار کنم

تو شوهرت ب اون کشش نداشت اگر داشت خب نگاهش میکرد

چجوری چیکار کنمحتما شما واسش ادم امنی بودی ما رابطمون خیلی توش دعوا و بحث و جدایی بودتو شوهرت حتی یب ...

ببین حست رو درک میکنم

من هم روزهای سختی رو توی زندگی تجربه کردم و حتی اقدام برای جدایی هم داشتم اما دیدم در طلاق چیزی نیست یعنی لااقل برای من که با عشق ازدواج کردم آینده ی بدون همسرم تصورش برام سخته

شما هم بچه داری همه مون روزهای پر از بحران توی زندگیمون داشتیم سعی کن روی آرامش روحی خودت کار کنی کمتر پرخاش کنی مهربون تر باشی اگر لازمه با همسرت صحبت کن و مشاوره برید سعی کن بهترین برای همسرت باشی که هر چقدر بگرده نتونه جایگزینی بهتر از شما پیدا کنه

من وقتی میخواستم جدا بشم همسرم گفت خیلی فکر کردم حتی مقایسه هم کردم اما دیدم تو از تمام زن ها و دخترهایی که من تا حالا دیدم سطحت بالاتره

شما هم قطعا میتونی پادکست گوش بده، کتاب بخون، مشاوره برو و زندگیت رو دوباره بساز اول عاشق خودت باش تا همسرت هم عاشقت بشه

الکی داری زندگیو ب کام خودت و اون تلخ میکنی

بعدم ازدواج سنتی همینه انتظار عشق اهورایی نداشته باش

همین ک دوست داره خیانت نمیکنه کافیه

چه بسا اونا ک عاشق هم بودن هم بعدش گند زدن

💔 تو اعتماد آخرم واسه عشق یه آدم بودی زدم قید همه چیزو از اون لحظه که با من بودی یه دنیا رو حریف بودم اگه فقط کنارم بودی تو جنگی رو شروع کردی که از قبل به تو باخته بودم تموم رویامو آجر به آجر با تو ساخته بودم خیال کردم که با قلبم درست تورو شناخته بودم💔😅

من دو بار رابطه عاطفی داشتم خودمم براشون میکشتم بعدم با یکی دیگه ازدواج کردم و عمیقا دوسش دارم به هیچکدوم نگفتم عاشقتم این واژه اصلا تو دهنم نمیچرخه عشق چیز خیلی والایی و بیشتر به نطرم برای عشق مادر به فرزند... همش بازی با کلماته اوناییم که میگن عاشقیم هم ممکنه فقط از واژه استفاده کنند حتی قدرت تشخیص عشق و دوست داشتنو ندارن. مساله بعد هیچوقت کنکاش نکن همسرت خیلی بی سیاسته که بهت گفته همه ممکنه تو دلشون یه رازی باشه قرار نیست که فاشش کنه هیچ اتفاقیم نمیفته من همسرم ۳۸ سالشه یه ساله ازدواج کردیم مطمانم قبلا دوسا داشتنو تجربه کرده ولی انقدر سوال پیچش میکنم نم پس نمیده و میگه هیچکس کار درستم میکنه چون اگر چیزی بگه ذهن من تا ابد مشغوله....مطمان باش مردا اکثرا از این حسا داشتن

خبمیگی چیکار کنم چجوری رفتار کنمتو شوهرت ب اون کشش نداشت اگر داشت خب نگاهش میکرد

عالم و ادم میدونستن فلانی و فلانی عاشق همن حتی میدونستن علت طلاق هردوشون بخاطر هم دیگه اس خیلی اتفاقی منو دید سنتی اومد خاستگاریم از طریق خواهرش ینی نامزد من بود کثافت ولی با اون بود بعدا ک اعتراف کرد خودش تا بله برون حتی بخاطر کارش رفت یه کشور دیگ بازم باهم در ارتباط بودن فک کن دو ماه بعد نامزد شدن با من باهاش کات کرد حتی یادمه یکی از خواهراش ازش پرسید خوشحالی؟؟ هنوز ب فلانی فک میکنی؟؟ جان من نکنه دل فلانی (منو) بشکنی... همه اینارو خوندم جواب شوهرمم این بود اره خوشحالم... گاهی بهش فکر میکنم..... ن مگ عقلم کمه.... ببین هنوزم بهش فک میکرد ولی ن مثل قبل دروغ چرا ازش سرد شده بودم گاهی بهش پیام میدادم ولی نگفتم چرا ما بین این سرد شدنا اون بیشتر سمتم میومد ب حدی رمانتیک شده بود ک همه شاخ در اوردن چون ب شدت جدیه.... وقتی داشت تلاش میکرد دل منو ب دست بیارع اون ادم فراموش شد اینم بگم شوهرم کراش نصف دخترای فامیلش بوده هااا فک میکرد قرارع همه براش بمیرن یه چندباری طاقچه بالا گذاشت حلقشو بهش پس دادم فقط خودشو نکشت..... خودتو جلو دست پاهاش ننداز بزار بدونه اش دهن سوزی نیس حتی نپرس چقد میخاستیش یا فلان... فک کن وقتی شوهرم اعتراف کرد فلانیو میخاستم من خندم گرفت اینقد ریلکس از عمد منو میبرد جایی ک اون هس مثل مهمونی یا عروسی تا من ببینمش شاید حسودیم بشه

من تورا چون جان خود میدانمت.....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792